مقدمه
انسان، به عنوان خلیفه الهی ذاتا توانمند آفریده شده است. برای مثال خدای سبحان به او توان شنیدن پیام حق و توان اجابت دعوت حق را داده[1] اما او در گذر روزگار غافل از توانمندی خویش شده و ناتوانی بر او عارض میشود. پس ناتوانی با ذات انسان ناسازگار است.
توانمندی مطلوب، آن است که انسان با اخلاص و سرعت بیشتری در عرصه بندگی گام گذاشته و از استعدادهای بالقوهای که خدای سبحان در وجود او به ودیعه نهاده است؛ بهترین و بیشترین استفاده را ببرد.
شریعت؛ مسیر توانمندی
انسان متدین باید توانمند باشد تا
- بتواند پیام الهی را بشنود و آن را با جان و دل بپذیرد.
- قدرت مبارزه با شیاطین درونی و بیرونی و توانایی ترک رذائل اخلاقی و اتصاف به فضائل داشته باشد.
- با شبهات مبارزه کند.
- با همه مخلوقات تعامل صحیحی برقرار کند.
- بتواند دیگران را عفو کند و از خطاهای آنان بگذرد.
- با جماعت ناسالم همراهی نکند.
- نعماتی را که خداوند به او عطا کرده است؛ به دیگران انفاق کند.
یکی از تذکرات مهم قرآنی، یادآوری توانمندی هایی است که در وجود انسان بوده لکن پردهای غفلت آن را پوشانده است. قصد داریم این مبحث را در قرآن کریم مورد بررسی قرار دهیم:
– چه اموری موجب توانمندی انسان است؟
– چه اموری نشانه توانمندی انسان است؟
در برخی آیات، علامت و عامل توانمندی از صریح یا ظاهر آن برداشت میشود اما در برخی آیات دیگر، با توجه به قانون «یُعرفُ الاشیاءُ بأضدادها» از مفهوم مخالف آن به مطلوب خویش میرسیم.
قوانین نظام عالم، تغییرپذیر نیست. عوامل توانایی و ناتوانی در زمانهای گوناگون و در افراد مختلف یکسان است به همین دلیل با شناسایی توانمندان و ناتوانان، عوامل مؤثر در توانمندی را مورد بررسی قرار میدهیم.
نماد ناتوانی؛
ای کاش ای کاش گفتنها
«أَن تَقُولَ نَفْسٌ یا حَسْرَتَى علَى مَا فَرَّطتُ فِی جَنبِ اللَّهِ وَ إِن كُنتُ لَمِنَ السَّاخِرِینَ * أَوْ تَقُولَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ هَدَانِی لَكُنتُ مِنَ الْمُتَّقِینَ * أَوْ تَقُولَ حِینَ تَرَى الْعَذَابَ لَوْ أَنَّ لِی كَرَّةً فَأَكُونَ مِنَ الْمُحْسِنِینَ»[2]
«تا مبادا (در قیامت) كسى بگوید: «دریغا بر من! در (كارى كه) جهت الهى داشت كوتاهى كردهام و همانا من از مسخره كنندگان (آیات او) بودم»
یا آن كه (از شدّت اندوه) بگوید: «اگر خداوند هدایتم كرده بود، از پرهیزكاران بودم»
یا هنگامى كه عذاب را ببیند بگوید: «اى كاش براى من بازگشتى بود تا از نیكوكاران مىشدم.»»
در این آیات به توصیف وضعیت کسانی پرداخته شده که در قیامت عذاب میشوند و سرانجام خوشی نخواهند داشت. این افراد، ناتوانانی هستند که در دنیا نسبت به «ناتوانی خویش در عرصه معنویات» بیتفاوت بودند اما چون در قیامت با ملکوت و حقیقت ناتوانی خویش مواجه میشوند، پشیمان میگردند. نوع گفتار آنان، نشانه شدت پشیمانی آنان است:
«ای کاش در انجام امورات الهی کوتاهی نمیکردم!»
«ای کاش به دنیا باز میگشتم تا اعمال خیر انجام دهم!»
و …
با توجه به این معنا که قیامت، ادامه دنیاست در دنیا نیز، همچون قیامت گفتار افراد ناتوان، پر از حسرت، پشیمانی و «ای کاش» گفتن است؛ با این تفاوت که در دنیا حقیقتاً تمنای امر مطلوبی ندارند در حالی که امکان دستیابی به امور مطلوب وجود دارد اما در قیامت، حقیقتاً خواستار امور مطلوب هستند اما دیگر امکان دستیابی به آنها وجود ندارد.
بنابراین، یکی از علامتهای فرد ناتوان، «ای کاش» گفتن و تمنای امور گوناگون است بدون آن که تلاشی بکنند. برای مثال، فرد ناتوان با دیدن کسی که در عرصه توفیقات و معنویات پیشتاز است؛ میگوید: «خوشا به حالت، ای کاش من نیز مانند تو بودم!» در حالی که او هم مانند طرف مقابل، توانایی دستیابی به چنین توفیقاتی را دارد و مانعی بر سر راه او نیست. تنها باید همتی کند و در این راه تلاش نماید.
به بیان دیگر، افراد ناتوان، در خواستهها و تَمَنّیات قلبی خویش متوقف میشوند و آنها را به مرحله اجرا نمیرسانند. برای مثال، فرد ناتوان با خود آرزو میکند: «ای کاش امروز به ساماندهی امور منزل بپردازم!(خانم فرموده بودن خانه را مرتب کنم)» اما این خواسته را در مرحله «آرزو» نگه میدارد و آن را به مرحله «عمل» نمیرساند.
افراد ناتوان دلخوش به خواستههای خویش هستند و روزگار را تنها با تمنا و آرزو میگذرانند بدون آن که در تحقق آرزوهای خویش اقدام کنند.
در مقابل، افراد توانمند به مجرد آن که امر مطلوبی را «بخواهند»؛ کمر همت و اراده میبندند و در راه تحقق آن گام برمیدارند. به همین دلیل، هیچگاه حسرت نمیخورند و «ای کاش ای کاش…» بر زبان نمیآورند چون برای رسیدن به خواستههای صحیح خویش تلاش میکنند. افراد توانا، «میل» خویش را به «اراده» و «اراده» خویش را به «عمل» تبدیل میکنند.
عامل ناتوانی؛
شرک
«وَلَقَدْ أُوحِی إِلَیكَ وَإِلَى الَّذِینَ مِنْ قَبْلِكَ لَئِنْ أَشْرَكْتَ لَیحْبَطَنَّ عَمَلُكَ وَ لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ»[3]
«و قطعاً به تو و به كسانى كه (پیامبرانی که) پیش از تو بودهاند وحى شده است كه: «اگر شركورزى بدون شك عمل تو تباه مىشود و قطعاً از زیانكاران خواهى شد».»
حبط عمل به معنای باطل شدن یا بیهوده و بیاثر شدن عمل میباشد. گاه بنده اعمال خیر بسیاری انجام میدهد اما به دلیل انجام عمل نادرستی، مورد عقوبت الهی قرار میگیرد و اعمال خیر او بیتأثیر میشوند؛ به این امر «حبط عمل» گفته میشود.
یکی از نشانههای فرد ناتوان آن است که پس از انجام اعمال صحیحی، با انجام یک خطا یکباره همه آن اعمال را نابود و بیفایده میکند. مانند آن کس که دارائی فراوانی دارد اما به دلیل مسامحه یا غفلت، ناگهان همه آن را از دست میدهد و یا فردی آبرومند و دارای اعتبار به دلیل انجام یک رفتار نامتعارف، یکباره اعتبار و حیثیت خویش را از دست میدهد. این افراد مصداق ناتوانان هستند زیرا توانمندی اقتضا میکند که انسان دارائیهای مادی و معنوی خویش را حفظ نماید.
بنابراین، «حبط اعمال» نشانه ناتوانی است و عامل ناتوانی فعلی است که سبب حبط عمل شود.
شرک، عامل ناتوانی است. در این آیه خدای سبحان به پیامبران خویش یادآور میشود که اگر لحظهای شرک ورزند؛ تمامی اعمال خیر آنان حبط خواهد شد.
آیه همراه با چند تأکید بیان شده است(مانند: لَقَد، فعل تأکیدی لَیحبِطَنَّ و…) تا همگان بدانند این قانون از دیرباز و در ادیان آسمانی پیشین نیز وجود داشته است و قانونی حتمی و قطعی است.
در این آیه، در ظاهر، پیامبران و رسولان الهی مورد خطاب خداوند هستند اما در حقیقت، آثار شومِ شرک، به همه افراد تذکر داده میشود.
حقیقتی تلخ!
زمانی که این آیه را در کنار آیه دیگری از قرآن میگذاریم:
«وَ ما یؤْمِنُ أَكْثَرُهُمْ بِاللَّهِ إِلاَّ وَ هُمْ مُشْرِكُون»[4]
«و بیشترشان به خداوند ایمان نمىآورند، جز اینكه (با او چیزى را) شریك مىگیرند»
به نتیجه قابل تأملی میرسیم:
«متأسفانه اکثریت مؤمنین، مشرک هستند یعنی بیشتر افرادی که در ظاهر به خداوند ایمان میآورند؛ به حقیقت ایمان نرسیدهاند و برای خدا شریک قرار میدهند!»
بنابراین، از آنجا که یکی از آثار شرک حبط عمل است؛ بیشتر افراد گرفتار حبط عمل و ناتوانی میشوند.
مراتب شرک
شرک مراتبی دارد. بالاترین مرتبه آن پرستش خدایان دیگر است که به لطف الهی ما از این امر دور هستیم؛ اما ممکن است برخی افراد به مراتب پایینتر شرک مبتلا باشند و رگههایی از چندخدایی در قلب آنان مشاهده گردد.
شرک در مراتب پایین به معنای آن است که شخص، عمل صحیح را برای رضایت چند نفر انجام دهد: خدا، خودش، دیگران! به بیان دیگر، علاوه بر پسند و رضایت الهی، پسند دیگران نیز برایش مهم است. او مانند فروشندهای است که میخواهد یک کالا را به چند مشتری بفروشد! این امر، موجب عجز و ناتوانی است؛ سرمایه شخص را از بین میبرد و زمینه شکست او را فراهم میسازد.
آیا مشرک هستیم؟
شناسایی رگههای شرک در قلب کار آسانی نیست و نیاز به دقت فراوان، کسب معرفت و آموزش استاد دارد. برای مثال در آیه «لِیأْكُلُوا مِنْ ثَمَرِهِ وَ ما عَمِلَتْهُ أَیدیهِمْ أَ فَلا یشْكُرُون»[5]، ضمیر «ثمره» با توجه به آیه قبل معمولا به درختان بازگردانده میشود اما برخی مفسرین آن را به «الله» بازگرداندند؛ بدین معنا که انسان موحّد میوه را نه صرفا محصول درخت، بلکه نعمتی از جانب خداوند میداند.
برای پرورش یک محصول مناسب اسباب گوناگونی دخیل است اما نگاه توحیدی، این حقیقت را متذکر میشود که میوه سالم و گوارا تنها از جانب خدای سبحان است زیرا برای اثربخشی هر یک از اسباب، اذن الهی لازم است.
گاهی افراد اسباب مادی مانند باغبان خوب، خاک و نور مناسب و آبیاری را برای میوه درخت کافی نمیدانند اما اسباب معنوی را مورد توجه قرار میدهند؛ برای مثال میگویند: «میوههای این باغ شیرین است چون باغبان موقع کاشت «بسماللهالرحمنالرحیم» میگوید!» این امر نیز حکایت از غبارِ شرک دارد؛ زیرا میوه را نتیجه و محصول عملِ شایسته باغبان میدانند نه لطف خدا! گرچه گفتن بسمالله در آغاز هر کار آثار و برکات فراوانی دارد اما باید توجه داشت که باغبان نیز به توفیق و لطف خداوند بسمالله را بر زبان جاری ساخته است!
گاه ثمره، ثمره درخت است و گاه ثمره زندگی، «فرزند» است. برخی افراد برای پرورش صحیح فرزند بسیار تلاش میکنند و از دوران بارداری و حتی پیش از آن مراقبههای زیادی انجام میدهند و در نتیجه فرزندی خوبی خواهند داشت. اگر والدین نگاه توحیدی داشته باشند خوبیِ فرزند را از جانب خودشان و یا نتیجه تربیت صحیح، مدرسه خوب و … نمیدانند بلکه آن را تنها لطف و عنایت خداوند میبینند.
مثال دیگر، فردی در زندگی زناشویی خویش موفق عمل میکند. اگر نگاه توحیدی داشته باشد آن را صرفا لطف و موهبت الهی میداند اما در نگاه مشرکانه، این زندگی نتیجه آموختههای صحیح، زیبایی ظاهری، رفتار مناسب و… تلقی میشود.
و مثالهای فراوان دیگری که در روزمره افراد به چشم میخورد مانند غذا پختن، تحقیقات علمی، تدریس و… که با نگاه توحیدی نتیجه مطلوب آنها فقط و فقط لطف خداست.
در تمام مواردی که بیان شد؛ نگاه مشرکانه در گذر زمان موجب ناتوانی میشود و پس از مدتی فرد احساس میکند که دیگر توان لازم را برای ادامه مسیر ندارد. این ناتوانی نتیجه شرک پنهانی است که در دل داشته است.
*لازم به یادآوری است به کارگیری اسباب در به دست آوردن نتیجه، امر ناگزیری است و لازم است انسان برای کسب محصول و نتیجه مطلوب، نهایت تلاش خود را به کار گیرد اما در نهایت، انسان موحد ثمره مطلوب را تنها نتیجه عنایت خداوند میداند.
توحید، عامل توانمندی
در مقابلِ شرک عامل ناتوانی است؛ توحید عامل توانمندی است. انسان موحد، تنها یک وجود را قدرتمند میداند و فقط بر او اعتماد و اتکاء میکند. نگاه توحیدی، فرد را به منبع قدرت و کمالات متصل میکند به همین دلیل عامل توانایی است.
توحید، مانع حبط عمل و عاملی برای ثمربخشی و ماندگاری اعمال و افعال صحیح است. برای مثال اگر استادی برای تدریس، مطالعه زیادی انجام دهد و نتیجه کار را به خداوند بسپارد سخنان او بر دیگران اثرگذار میشود و آنان از شنیدن سخنرانی لذت میبرند. اما اگر بر تلاش و مطالعه خود اعتماد کند؛ نه تنها دیگران از سخنرانی او لذت نمیبرند بلکه خود نیز از عمل خویش ناراضی خواهد بود و این معنای خسارتی که قرآن کریم به آن اشاره دارد: « لَتَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِینَ»[6]
عامل توانمندی؛
رجوع به خداوند سبحان
«اصْبِرْ عَلَى مَا یقُولُونَ وَ اذْكُرْ عَبْدَنَا دَاوُودَ ذَا الْأَیدِ إِنَّهُ أَوَّابٌ * إِنَّا سَخَّرْنَا الْجِبَالَ مَعَهُ یسَبِّحْنَ بِالْعَشِی وَالْإِشْرَاقِ»[7]
«(اى پیامبر!) بر آن چه مىگویند شكیبا باش و بنده ما داود را یاد كن كه صاحب قدرت بود امّا با این حال، همواره روى به سوى درگاه ما داشت. همانا ما كوهها را رام كردیم تا شامگاهان و بامدادان، همراه او تسبیح گویند.»
در این آیه یکی از توانمندان معرفی و عامل توانمندی وی بیان میشود.
حضرت داوود علیهالسلام یکی از پیامبران الهی و یکی از مصادیق توانمندان میباشد. ایشان نماد قدرت الهی است و در قرآن کریم به صراحت توانمندی ایشان بیان شده است: «دَاوُودَ ذَا الْأَیدِ: ذا الأید به معنی صاحب قدرت». ایشان علاوه بر توانمندی فکری و داشتن قدرت حکومتی[8]، از قدرت جسمی نیز برخوردار بود و به اذن الهی آهن برای ایشان نرم شد[9]؛ به همین دلیل در توانمندی حضرت داوود علیهالسلام شکی نیست. اما عامل توانمندی ایشان چه بود؟
قرآن پاسخ میدهد: «إِنَّهُ أَوَّابٌ» «به راستی او بسیار به سوی خداوند رجوع مینمود»
هر کس که پیوسته به سوی قدرتی بیانتها و بیپایان مراجعه کند؛ توانمند خواهد بود زیرا در هر رجوعی، قدرتی به او افاضه میشود و قدرت جدیدی کسب میکند.
عبارت «إنّ» نشان میدهد که یکی از رموز اصلی توانمندی رجوع به خدای سبحان است و کسی که پیوسته با خداوند ارتباط داشته باشد حتما توانمند میشود.
مراجعه فراوان به سوی پروردگار، انسان را از انواع ناتوانی جدا میکند و به شخص، توانِ بخشش، ارتباط صحیح، عبور از شبهات و افکار ناصحیح و… میدهد.
رجوع به خداوند باعث میشود انسان از هر قدرت غیرالهی رها شود و احساس آزادگی و توانایی نماید.
رجوع به خداوند به چه معناست؟
رجوع به خداوند صرفا یک عبادت ظاهری مانند نمازخواندن نیست. گاه شخص نماز میخواند اما توجهی به پروردگار ندارد در نتیجه این نوع نماز، رجوع به خداوند محسوب نمیشود.
رجوع به خداوند یعنی انسان تمام توجه خود را به او منصرف کند و خود را در حضور باری تعالی ببیند. نماز مطلوب و اثرگذار، نمازی است که در این حالت خوانده شود. چنین نمازی قطعا موجب توانمندی است:
«وَ اسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَ الصَّلاةِ»[10]
«از صبر(روزه) و نماز کمک گیرید»
نماز، اگر با توجه خوانده شود و در آن رجوع حقیقی به سوی خداوند صورت گیرد؛ عامل قدرت است.
یاد کردن از توانمندان، عامل توانمندی
در ابتدای آیه، خداوند، پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآله را توصیه به صبر و پایداری میکند و در ادامه داستان حضرت داوود را متذکر میشود. این امر نشان میدهد یادِ توانمندان موجب توانمندی است. بیانِ سرگذشت توانمندان و توصیف ویژگیهای آنان، افراد را از عجز و نقص دور میکند.
البته به طور کلی، یادِ خوبان برکات فراوانی دارد و بر شنوندگان اثرگذار است:
«عِنْدَ ذِكْرِ الصَّالِحِینَ ینْزِلُ الرَّحْمَةُ»[11]
«زمانی که از صالحان یاد میشود رحمت الهی نازل میگردد»
عامل توانمندی؛
درخواستهای کامل
«قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِی وَ هَبْ لِی مُلْكًا لَّا ینبَغِی لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِی إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ»[12]
«سلمیان گفت: «پروردگارا! مرا بیامرز و به من فرمانروایى و ملكى عطا كن كه پس از من سزاوار هیچ كس نباشد، همانا تو بسیار بخشندهاى!».»
در این آیه، یکی از توانمندان معرفی و عوامل توانمندی وی بیان میشود.
حضرت سلیمان علیهالسلام یکی از پیامبرانی است که در توانمندی و قدرت او شکی نیست. ایشان نیز همچون پدر خود حضرت داوود علیهالسلام، از قدرت حکومتی برخوردار بود. گروهی از شیاطین و اجنه در خدمت حضرت سلیمان بودند[13] و باد نیز در تسخیر ایشان بود[14]. حضرت سلیمان علیهالسلام به اذن الهی زبان پرندگان و حیوانات را میدانست[15] و از علم و حکمت برخوردار بود[16].
علت توانمندی و دارائی کمنظیر سلیمان علیهالسلام، درخواست گسترده او از خدای سبحان بود. او از خداوند سلطنتی بینظیر درخواست کرد و چنین نیز شد. حضرت سلیمان علیهالسلام خدای سبحان را «وهاب: بسیار بخشنده» میدانست و به همین دلیل درخواستهای متعالی و فراوان از او داشت. («وهّاب» صیغه مبالغه از واهب است به معنای بسیار بخشنده)
یکی از آفات زندگی ما این است که از خدای سبحان کم و محدود درخواست میکنیم. عطایای الهی بیکران است اما ما به دارائیهای حداقلی و گذارا بسنده میکنیم. ضرورتِ درخواستِ بینهایت و فراوان از خداوند آن گاه تبیین میشود که بدانیم ما برای ابد خلق شدهایم و موجودی و سرمایهمان باید فراوان و ابدی باشد.
گاه علت درخواستِ محدودِ از پروردگار، آن است که افراد گمان میکنند پذیرش برخی امتیازات، هزینه و زحمت دارد و آنها توانایی پرداختش را ندارند اما عبارت «إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ» نشان میدهد که خداوند برخی امتیازات را مجانی و بدون عوض در اختیار بنده قرار میدهد زیرا وهّاب، بر کسی اطلاق میشود که بدون دریافت عوض و هزینه، عطا میکند.
بنابراین یکی از عوامل توانمندی آن است که افراد باور داشته باشند برخی دادههای الهی، معلول به علت نیست و بدون عوض و مجانی در اختیار افراد قرار میگیرد. این باور منجر به درخواست فراوان و گسترده از خدای سبحان میشود.
پای مکتب معصومین
درخواست عطایای الهی، امر مهمی است که بسیاری از افراد، توانایی آن را و برخی هم جرأت و شهامت درخواست فراوان را ندارند؛ اما زمانی که در محضر معصومین علیهمالسلام قرار میگیرند و ادعیه نقل شده از ایشان(ادعیه مأثوره) را مورد توجه قرار میدهند؛ شهامت آنان برای درخواستهای متعالی از خدای سبحان افزون میشود.
برای مثال امام سجاد علیهالسلام در دعای صحیفهسجادیه درخواستهایی مطرح میکنند که اگر از سوی امام مطرح نشده بود هرگز به خود اجازه نمیدادیم آنها را از خداوند درخواست کنیم.
مثال دیگر، از امیرالمؤمنین میآموزیم در دعای کمیل، نزدیکترین جایگاه به خداوند را بدون عوض و مجانی درخواست میکنیم:
«و اجعَلنی مِن… أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْكَ وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَیك»
«پروردگارا مرا از نزدیکترین بندگان به خودت و مخصوصترینشان قرار ده!»
فقیر کوی توأم!
اگر انسان باور کند که لحظه به لحظه محتاج خدای سبحان است، لازم میداند که پیوسته از خداوند درخواست کند. تمام درخواستهای موجود در قرآن و ادعیه این حقیقت را یادآور میشود که بنده، فقیر و نیازمند محض است و لحظهای بینیاز از خدای خویش نیست:
«یا ایَّها النّاس أنتمُ الفُقراءُ إلی اللهِ»[17]
«ای مردم! همه شما نیازمند به خدای هستید»
بخششی بدون بازپسگیری
با دقت در حکمِ شرعیِ هبه به خویشاوندان، نکته دیگری از کلمه «وهاب» به دست میآید: هبه به اقارب و بستگان قابل بازپسگیری نیست؛ اگر انسان عبد خداوند باشد؛ گویی پیوست به او دارد و از نزدیکان خدای سبحان محسوب میشود در نتیجه اگر خداوند به او هبهای عطا کند؛ پس نمیگیرد(مگر آن که عمل خلافی مانند ناشکری از او سر زند یا گرفتار منیّت و غرور شود)
حضرت سلیمان علیهالسلام، پس از بیان درخواست خویش، اذعان داشت که: «إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ» گویا با مطرح نمودن وهاب بودن خدای سبحان، خود را مشتاق دریافتهای بدون عوض الهی نشان داد.
علامه طباطبایی رحمةاللهعلیه میفرمودند: «هر(فضیلتی) که به من داده شد به دلیل 14 مرتبه «یاوهاب» است که پس از نماز صبح میگویم!»
خدای سبحان همواره فیوضات و الطاف خود را نازل میکند؛ مهم آن است که بندگان خواستار دریافت آن برکات باشند. اگر وهاب بودن خداوند را باور داشته باشیم؛ نوع درخواستهایمان از خداوند بسیار متفاوت خواهد شد.
نماد توانمندی؛
پرهیز از فرافکنی
«وَاذْكُرْ عَبْدَنَا أَیوبَ إِذْ نَادَى رَبَّهُ أَنِّی مَسَّنِی الشَّیطَانُ بِنُصْبٍ وَعَذَابٍ»[18]
«بنده ما ایوب را به یاد آور هنگامی که پروردگارش را ندا داد: «شیطان مرا به رنج و عذاب افكنده است».»
حضرت ایوب علیهالسلام یکی دیگر از مصادیق توانمندان است؛ زیرا ایشان توانست با وجود حجم وسیعی از مشکلات –که کمتر کسی با آنها مواجه میشود- همچنان به بندگی خویش ادامه دهد و بدون کوچکترین اعتراض و شکایتی به مقدرات الهی، به سلامت از گردنه گرفتاریها عبور کند.
در مقابل افراد ناتوان در مشکلات زندگی، شکایت و جزع و فزع دارند و دیگران را مقصر در گرفتاریهای خویش میدانند(فرافکنی) و به دلیل عدم پایداری و صبوری در مشکلات، روح ایمان و بندگی آنان دچار آسیب میشود.
در این آیه، نجوای حضرت ایوب با خداوند مطرح شده است. آن گاه که نه از باب اعتراض و شکایت بلکه تنها به دلیل گفتگو با پروردگار، وضعیت خویش را توصیف میکند: «أَنِّی مَسَّنِی الشَّیطَانُ…»
در نگاه اول گمان میشود که حضرت ایوب علیهالسلام در حال شکایت از شیطان است و او را مقصر در مشکلات خویش میداند اما با نگاه دقیقتر درمییابیم که ایشان دو بار به «خود» (در عبارت أَنِّی و مَسَّنِی) و یک بار به «شیطان» اشاره داشته است. حضرت ایوب علیهالسلام با این ادبیات گفتاری، در شرایط نامطلوب خود را بیتقصیر و بیتأثیر نشان نمیدهد زیرا چه بسا ممکن است خودِ فرد، عمل خلافی انجام داده باشد که به سبب آن شیطان با او ارتباط برقرار کند و بتواند به وی آسیب برساند.(ناگفته نماند که پیامبران الهی دارای ملکه عصمت هستند اما گاه تَرکِ اولی از آنان صادر شده و گاه از باب «حَسناتُ الأبرار سَیئاتُ المُقَرَّبین» خود را مقصر میدانند)
بنابراین یکی از نشانههای توانمندی پرهیز از فرافکنی است. افراد توانمند، در هنگام مشکلات و گرفتاریها هیچکس را مقصر نمیدانند، حتی وجودی اهریمنی مانند شیطان را!
ناگفته نماند که حقیقت نیز همین است که شیطان با اجبار کسی را به سوی مسیر غیر الهی نمیبرد. کار او فقط وسوسه و دعوت به غیرخداست. در روز قیامت، پس از آن که سرنوشت جهنمیان و شیطان تعیین میگردد؛ شیطان آنان را سرزنش میکند و میگوید: «من بر شما تسلطی نداشتم؛ تنها شما را دعوت به (کفر) کردم و شما به میل خود دعوت مرا پذیرفتید!»[19]
تاریخ جلسه: 26/10/1399 ـ جلسه بیست و چهارم
برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی
[1] اشاره به آیه 172 سوره اعراف: «أَ لَسْتُ بِرَبِّكُمْ قالُوا بَلى»
[2] سوره زمر، آیه 56 و 57 و 58
[3] سوره زمر، آیه 65
[4] سوره یوسف، آیه 106
[5] سوره یس، آیه 35
[6] سوره زمر، آیه 65
[7] سوره ص، آیه 17 و 18
[8] سوره ص، آیه 20: «وَ شَدَدْنَا مُلْكَه»
[9] سوره سبا، آیه 10: «أَلَنَّا لَهُ الْحَدید»
[10] سوره بقره، آیه 45
[11] بحار الأنوار (ط – بیروت)، ج 90، ص 349
[12] سوره مبارکه ص، آیه 35
[13] سوره انبیاء، ایه 82
[14] سوره سبأ، آیه 36
[15] سوره نمل، آیه 16 و 18
[16] سوره انبیاء، ایه 79
[17] سوره فاطر، آیه 15
[18] سوره ص، آیه 41
[19] «وَ مَا كاَنَ لىِ عَلَیكُم مِّن سُلْطَنٍ إِلَّا أَن دَعَوْتُكُمْ فَاسْتَجَبْتُمْ لىِ»، سوره ابراهیم، آیه 22