نقص فرزندان را به والدین نسبت ندهیم
حضرت آدم و حوا علیهالسلام، دو وجود هماهنگ و همراه هستند؛ زیرا در قرآن میبینیم که هر دو نفر همراه با هم استغفار و سپس توبه میکنند و در نهایت هر دو با هم فرود میآیند. از این دو نفر، دو فرزند هابیل و قابیل دیده میشود؛ اما ما نمیتوانیم وجود قابیل را دلیلی بر نقص روش تربیتی حضرت آدم و حوا علیهالسلام بدانیم.
همچنین میدانیم که برادران حضرت یوسف علیهالسلام همگی در یک خانواده هستند و پدرشان حضرت یعقوب علیهالسلام است؛ اما خود حضرت یوسف علیهالسلام فرمود:«نَزَغَ الشَّيْطَانُ بَيْنِی وَبَيْنَ إِخْوَتِی»[1]« شیطان، میان من و برادرانم فساد کرد»
این مقدمه را عرض کردم برای اینکه بدانیم اگر فرزندان یک خانواده مشکلی دارند بلافاصله پدر یا مادر را محکوم نکنیم؛ گاهی مشکل آنها به دلیل سوء استفادهٔ خودشان است. شاید خودشان نخواستهاند از تعلیمات صحیح بهرهمند شوند.
حلم، رمز خانوادۀ صالح
«رَبِّ هَبْ لِی مِنَ الصَّالِحِينَ»[2]
«بار الها، مرا فرزند صالحی که از بندگان شایسته تو باشد عطا فرما.»
خانوادهای که در این آیه به ما معرفی میشود، خانوادهٔ حضرت ابراهیم علیهالسلام است. پدر خانواده برای اینکه خدای سبحان فرزند صالحی به او عطا فرماید، دعا میکند و خداوند هم مژذۀ فرزند صالح را به او میدهد:«فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيمٍ»[3]«پس ما او را به پسری بردبار مژده دادیم.» خدای سبحان «حلم» را به عنوان نماد صلاحیت در آیهٔ بعد معرفی میکند؛ یعنی فرزند صالح، فرزندی است که میزان تحمل زیادی دارد و برای اجرای اوامر الهی استقامت شدیدی میورزد. این موضوع را از جایی متوجه میشویم که آیات بعدی بلافاصله از زمان نوزادی حضرت اسماعیل علیهالسلام به سراغ نوجوانی او، هنگامی که قرار است ذبح شود، میرود. خانواده حضرت ابراهیم علیهالسلام را از دو منظر بررسی میکنیم:
- حضرت ابراهیم علیهالسلام صرفاً فرزند نمیخواهد، بلکه دعا میکند برای اینکه حتما از صالحین باشد.
- علامت فرزند صالح، تحمل وی در مقابل سختیهاست؛ تحمل در برابر اجرای عوامل حضرت حق.
«رَبَّنَا إِنِّي أَسْكَنْتُ مِنْ ذُرِّيَّتِی بِوَادٍ غَيْرِ ذِی زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَيْهِمْ وَ رای اینندادهشاکر باشدارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ»[4]
«پروردگارا! من بعضی از فرزندانم را در سرزمین بیآب و علفی، در کنار خانهای که حرم توست، ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند؛ تو دلهای گروهی از مردم را متوجّه آنها ساز؛ و از ثمرات به آنها روزی ده؛ شاید آنان شکر تو را بجای آورند.»
در این آیه، حلم و صبر مادر و فرزند( هاجر و اسماعیل علیهالسلام) را مشاهده میکنیم.
نماز، رمز خانوادۀ صالح
اولین نکتهای که میآموزیم این است که حضرت ابراهیم علیهالسلام، رمز صلاحیت را در اقامۀ نماز میداند: «لِيُقِيمُوا الصَّلَاةَ» خانوادهٔ سالم خانوادهای است که اهل وصال به خدا باشد. نه تنها خودش نمازخوان است، بلکه دیگران را هم وادار به نماز میکند. باید بدانیم که سعادتمند شدن خانواده، نیازمند دعای بزرگتر خانواده است و به دعای خاص احتیاج دارد. حضرت ابراهیم علیهالسلام دعا کرد هاجر و اسماعیل علیهالسلام، محبوبالقلوب شوند و دلهای مردم متوجه آنها شود: «فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَيْهِمْ». ما باید برای محبوبیت فرزندانمان دعا کنیم؛ چرا که قطعاً دلهای مردم به فاجر و فاحش متمایل نمیشود؛ دلهای مردم به افراد بیدین متمایل نمیشود، بلکه تمایلات به سمت دلهای الهی است. حضرت ابراهیم علیهالسلام بسیار گسترده دعا میکند، نفرمود فقط در زمان خودشان، بلکه تا همیشه محبوبالقلوب باشند.
اسیر مقدمات نباشیم
حضرت ابراهیم علیهالسلام دعا میکند و از خداوند میخواهد که ثمرهای که دائمی و مناسب باشد، نصیب این خانواده کند:«وَ رای اینندادهشاکر باشدارْزُقْهُمْ مِنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ» ظاهر آیه این است که به دلیل کوهستانی و غیر قابل کشاورزی بودن مکه، حضرت از خدای سبحان میخواهد ثمراتی را به خانوادهاش عطا فرماید. اکثر اوقات ما گرفتار مقدمات میشویم. تصور میکنیم وقتی عوامل پیشزمینه وجود نداشته باشند، نتیجهٔ نهایی هم صورت نخواهد گرفت. در حالی که آنها همگی عوامل فرعی هستند. حضرت ابراهیم علیهالسلام نفرمود خدایا، این سرزمین را آباد کن تا خانوادهٔ من بهرهمند شوند، فرمود ثمره را به آنان روزی کن؛ نگران اینکه این ثمرات از کجا و با حضور چه عواملی باید تأمین شوند، نبود. در خانواده نباید اسیر مقدمات شویم. گاهی دعاهای ما در مقدمات باقی میماند و از اصول، جدا میشویم.
شکر، رمز خانوادۀ صالح
علامت خانوادهٔ صالح، شاکر بودن آنهاست: «لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ». گاهی ما از طریق سلب امور از خانوادهمان قصد تأدیب آنان را داریم؛ اما از این آیه میآموزیم که این روش تربیتی، کاملاً اشتباه است، حضرت ابراهیم علیهالسلام به خداوند عرض میکند:«به خانوادهام محبوبالقلوبی و ثمرات را عطا کن، شاید آنها شاکر شوند و قدر بدانند. ما گمان میکنیم اگر نعمات را از اعضای خانوادهمان بگیریم آنها قدردان خواهند شد.
بنابراین علاوه بر دعا برای صالح شدن خانواده، باید از خدای سبحان افزونی تواناییها و داراییهایشان را هم طلب کنیم. ما نمیخواهیم آنها در فضایی که نعمات از آنها گرفته شده است، صبر را بیاموزند، بلکه میخواهیم اعضای خانواده در فضای شکر، در موقعیتی که نعمات زیادی وجود دارد، رشد کنند. گاهی سیاست قهر ما خانمها بیشتر از سیاست مِهر ماست. تصور میکنیم خانوادهمان در صورتی قدر نعماتشان را میدانند که آنها را از دست بدهند؛ اما حضرت ابراهیم علیهالسلام فرمود:«به خانوادهام نعمات فراوانی عطا کن تا شاکر و قدرشناس شوند.»
لزوم شاکر بودن بزرگتر خانواده
یکی دیگر از نکاتی که میآموزیم این است که بزرگتر یک خانواده، باید دائما بابت الطاف خدای سبحان شاکر باشد. نعمت فرزند، یک لطف است. حضرت ابراهیم علیهالسلام فرمود:
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی وَهَبَ لِی عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ ۚ إِنَّ رَبِّی لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ»[5]
«سپاس خداى را كه با وجود سالخوردگى، اسماعيل و اسحاق را به من بخشيد. به راستى پروردگار من شنوندۀ دعاست.»
بزرگتر خانواده باید شاکر باشد تا سایر اعضای خانواده هم شاکر شوند. حضرت ابراهیم علیهالسلام همسر و فرزندش را در مکه میگذارد و به فلسطین میرود. شاید از نظر ما، حضرت ابراهیم علیهالسلام با فرزندش رابطهٔ تربیتی ظاهری ندارد؛ اما شعاع فضای شکر او آنقدر گسترده است که وقتی در فلسطین«الْحَمْدُلِلَّهِ» میگوید؛ موجب شاکر شدن حضرت اسماعیل علیهالسلام در مکه میشود. گاهی ما تصور میکنیم ارتباطات حتماً باید از نزدیک صورت بگیرند تا مؤثر واقع شوند؛ اما اینگونه نیست. خوبیهای ما از چندین نسل قبل به ما منتقل شدهاند. شعاع اعمال خوب، بسیار وسیع است.
در خانواده اگر باور داشته باشیم که صفات ما به نوههایمان منتقل خواهد شد، حتما خود را مقید به ترک رذائل و کسب فضائل خواهیم کرد. باید بدانیم که حتی اگر دور از چشم فرزندانمان در گوشهٔ اتاق، در هنگام دردودل با خدا، ناشکری کنیم؛ این صفت به آنها منتقل خواهد شد. دعای حضرت ابراهیم علیهالسلام «لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ» بود؛ اما باید توجه داشته باشیم که در ابتدا خود، شاکر بود و فرمود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ»، فرزند خویش را نعمتی از سوی خدای سبحان دید و شکر کرد.
فرافکنی نداشتن
«قَالَتْ يَا وَيْلَتَىٰ أَأَلِدُ وَ أَنَا عَجُوزٌ وَ هَٰذَا بَعْلِی شَيْخًا ۖ إِنَّ هَٰذَا لَشَيْءٌ عَجِيبٌ»[6]
«گفت: «ای وای بر من! آیا من فرزند میآورم در حالی که پیرزنم، و این شوهرم پیرمردی است؟! این راستی چیز عجیبی است!»
در این آیه حضرت ابراهیم علیهالسلام و همسرش ساره را مشاهده میکنیم. در این خانوادهٔ سالم و صالح وقتی در اوج سالمندی به آنها بشارت فرزند داده میشود؛ نقش ساره بسیار قابل توجه است. معمولا ما اشکالات موجود را به اطرافیانمان نسبت میدهیم، در حالیکه همسر حضرت ابراهیم علیهالسلام، مشکل فرزند دار نشدن را ابتدا به خود نسبت میدهد: «قَالَتْ يَا وَيْلَتَىٰ أَأَلِدُ وَأَنَا عَجُوزٌ». او یک زن نمونه است که خود را «عجوز» معرفی میکند؛ سپس میگوید:« هَٰذَا بَعْلِی شَيْخًا». او همسرش را «عجوز» نمینامد، بلکه فقط میگوید او سالخورده است. ساره همسرش را برای فرزنددار شدن ناتوان نمیداند؛ اما ناتوانی خود را اظهار میکند. در یک خانوادهٔ صالح که برکات و رحمات خدای سبحان در آن نازل میشود، هر کس ابتدا باید نقصهای خود را نظاره کند نه اینکه خود را کامل بداند و دیگران را ناقص.
شکر نعمات والدین
«وَ قَالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْكُرَ نِعْمَتَكَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَيَّ وَعَلَىٰ وَالِدَيَّ»[7]
«و گفت: پروردگارا، مرا توفیق شکر نعمت خود که به من و پدر و مادر من عطا فرمودی عنایت فرما.»
حضرت سلیمان علیهالسلام وقتی زبان مورچه را متوجه شد، از خدای سبحان خواست او را موفق کند تا بابت نعماتی که به او عطا فرموده است (نعمت نبوت، سلطنت، منطقالطیر و…) و نعمات والدینش، شکر کند.
حضرت ابراهیم علیهالسلام، پدری است که از او به فرزندانش افاضهٔ فیض میشد و حضرت سلیمان به عنوان یک فرزند اعتراف میکند که نعمات زیادی را از خدای سبحان دریافت کرده است. در ماجرای قبلی، یک پدر برای فرزندانش دعا میکرد و در آیهٔ اخیر، پسری توفیق شکر نعمات والدینش را از خداوند طلب میکند.
نکتهای که دربارهٔ داستان حضرت سلیمان علیهالسلام قابل توجه است این است که این پیامبر علیرغم وجود مُلک سلیمان، خود را از پدرش حضرت داوود علیهالسلام برتر نمیبیند. به خدای سبحان عرض میکند همهٔ این نعمات را پیش از من، به پدرم عطا کردی، خیراتی که نصیب من میشود از طریق والدینم است. در یک خانوادهٔ سالم هم پدر و هم فرزندان، دعاگو هستند و قاعده بر این نیست که فرزندان، مورد عنایت باشند و بالاتر از والدینشان قرار بگیرند. در آیهای که بررسی کردیم حضرت سلیمان علیهالسلام را در کنار پدرش حضرت داوود علیهالسلام دیدیم. در آیهٔ دیگری حضرت سلیمان علیهالسلام را در کنار بلقیس میبینیم.
تفاخر در خانواده، ممنوع
«قَالَتْ رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ»[8]
«(ملکۀ سبا) گفت: پروردگارا! من به خود ستم کردم؛ و (اینک) با سلیمان برای خداوندی که پروردگار عالمیان است اسلام آوردم!»
اکنون خانوادهای را بررسی میکنیم که در آن، خانم خانواده بسیار مقتدر و قدرتمند است، ملکهٔ یک کشور عظیم بوده و پهنای سلطنت بسیار وسیعی هم داشته است، به طوری که در چشم هدهد جلوه میکند.
نکتهٔ جالب توجه این است که هدهد پرندهای است که یک عمر در مُلک بسیار شگفتآور حضرت سلیمان علیهالسلام زندگی کرده است؛ اما وقتی میخواهد سلطنت بلقیس را توصیف کند، میگوید:« لَهَا عَرْشٌ عَظِيمٌ»« تخت با عظمتی داشت». بعضی تفاسیر میگویند:« نیروهای ایستادهٔ بلقیس که همیشه در خدمت او بودند، صد و ده هزار نفر بودند»؛ این تعداد غیر از کسانی است که در پادگانها و…حضور داشتند؛ اما همین خانمی که در اوج اقتدار قرار دارد، وقتی به همسری حضرت سلیمان علیهالسلام در میآید، اعتراف میکند:«رَبِّ إِنِّی ظَلَمْتُ نَفْسِی»«خدایا، من به خود ظلم کردم.» زیرا یک عمر خورشید پرست بودم و اعتقاد باطل داشتم.
حتی در این موضوع، حضرت سلیمان علیهالسلام را مقصر نمیداند که چرا زودتر هدهد را نفرستاد و او را دعوت نکرد! اتفاقا بلقیس میگوید:« أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمَانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ» «خداوندا!همراه با سلیمان علیهالسلام تسلیم تو شدم.» آنچه در این خانواده قابل توجه است این است که بلقیس نمیگوید من خودم را تسلیم سلیمان علیهالسلام کردم! علیالظاهر همسر اوست و آموزشهای آئینی را از او میگیرد؛ اما در باطن، همراه حضرت است و در کنار حضرت سلیمان علیهالسلام، بر سر سفرهٔ ربوبیت خدای سبحان قرار میگیرد.
شرط دیگر یک خانوادهٔ سالم این است که در بین اعضای آن، تفاخر و تکاثر وجود نداشته باشد، جنگ قدرت و نمایش دادن ثروت هم مطرح نباشد. ممکن است بعضی افراد بگویند:«ولی حضرت سلیمان علیهالسلام در برابر بلقیس خودنمایی کرد!» در پاسخ میگوییم: قدرتنمایی اولیه و لحظهای این پیامبر برای بلقیس به این دلیل است که میخواهد خود و خدای خود را معرفی کند. قصد او گردنکشی و فخرفروشی نیست. در واقع میخواهد قدرت خدای سبحان را به بلقیس نشان دهد. البته که همین قدرتنمایی هم به اندازهٔ لحظهای و کمتر از لحظهای اتفاق افتاد.
کیفیت سخن بزرگتر با کوچکتر
خصوصیت دیگر خانوادهٔ سالم را در محضر سورهٔ مبارکهٔ لقمان میآموزیم. آیات متعددی در قرآن، گفتگوی بزرگتر با کوچکتر خانواده را به ما میآموزد: اولاً بزرگترها باید روی چه مسائلی دقت نظر داشته باشند، دوماً چه خصوصیتی داشته باشند تا کلامشان مؤثر واقع شود. لقمان در زمان خودش شاگرد سه هزار پیامبر بود، بعضی روایات میگویند هزار پیامبر. تعجب نکنید! در آن زمان عالمان را پیامبر خطاب میکردند، هر عالم یک نبی بود؛ یعنی میتوانست پیام خدای سبحان را دریافت کند.
اهمیت شاکر بودن بزرگتر خانواده
روایت داریم که لقمان تحت تعلیم هزار پیامبر قرار گرفت و هزار پیامبر هم شاگرد وی بودند، یعنی لقمان معلم قرآن بود. همچنین او کثیرالتّفکر بود؛ اما خدای سبحان هنگامی که میخواهد دربارهٔ لقمان در فضای خانوادهاش صحبت کند، هیچ یک از این موارد را ذکر نمیکند؛ یعنی هیچ کدام، کدهای لازم برای خانوادهٔ سالم نیستند. خدای متعال میفرماید:
«وَ لَقَدْ آتَيْنَا لُقْمَانَ الْحِكْمَةَ أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ ۚ وَ مَنْ يَشْكُرْ فَإِنَّمَا يَشْكُرُ لِنَفْسِهِ ۖ وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنِيٌّ حَمِيدٌ»[9]
«ما به لقمان حکمت دادیم؛ (و به او گفتیم:) شکر خدا را بجای آور هر کس شکرگزاری کند، تنها به سود خویش شکر کرده؛ و آن کس که کفران کند، (زیانی به خدا نمیرساند)؛ چرا که خداوند بینیاز و ستوده است.»
اگر بزرگتر خانواده شاکر باشد کلام او نفوذ دارد. اگر بزرگتر خانواده ناشکر باشد، سخنانش بیاثر و موعظههایش پذیرفتنی نیست. علیرغم خصوصیاتی که از لقمان برشمردیم، خدای سبحان«أَنِ اشْكُرْ لِلَّهِ» را مطرح میکند. شاکر بودن لقمان بیش از اینکه به نفع فرزندش باشد، به نفع خود اوست. باید بدانیم بیش از آنکه فرزندان ما از خیر و برکت شاکر بودن ما بهرهمند شوند، خودمان بهرهمند میشویم. خیرات ناشی از آن هم مستقیماً به فرزندانمان منتقل نمیشود، در درجهٔ اول خودمان از شکر کردنمان بهرهمند میشویم.
میدانیم که لقمان، حکیم است. اما این حکیم بودن به چهمعناست؟ خدای سبحان میفرماید «حکیم» یعنی شاکر؛ این بدان معناست که تمام ناشکریهای ما مربوط به جهالت ماست. «حکیم» هم بهجا حرف میزند و هم حرفهای بهجایی میزند؛ این دو ویژگی یکی از معانی شکر است.
تأثیر سخن مهربانانه
«وَ إِذْ قَالَ لُقْمَانُ لِابْنِهِ وَ هُوَ يَعِظُهُ يَا بُنَيَّ لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ ۖ إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ»[10]
«و (یاد کن) وقتی که لقمان در مقام پند و موعظه به فرزندش گفت: ای پسر عزیزم، هرگز شرک به خدا نیاور که شرک بسیار ظلم بزرگی است.»
وقتی لقمان میخواهد با فرزندش صحبت کند، میگوید:« يَا بُنَيَّ»؛ یعنی مهربانانه با فرزندش سخن میگوید. لقمان میداند که در حال صحبت با یک کوچکتر است. گاهی ما تصور میکنیم فرزندانمان هم سن و سال خودمان هستند، در حالی که تفاوت سنی زیادی با ما دارند.
توجه به مشکل اعتقادی فرزند
هنگامی که لقمان میخواهد با فرزندش ارتباط برقرار کند، از اخلاقیات و مستحبات شروع نمیکند! سراغ دعای کمیل و روزهٔ ماه شعبان فرزندش را نمیگیرد! از اعتقادات آغاز میکند:« لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ» «پسرم برای خدا شریک قرار نده.»؛ یعنی تو که ذات موحدی داری و میدانی خداوند شریکی ندارد؛ مبادا خدایانی را در کنار او جعل کنی. این یک موضوع اساسی و بنیادی است. اکثر اوقات فرزندان ما مشکل اعتقادی دارند، اگر متوجه اهمیت این امر شویم تمرکز بیشتری روی اصلاح آن خواهیم داشت.
وقتی که اعتقادات تصحیح شوند فروع دین فرزندان ما هم درست خواهد شد. اما چرا« لَا تُشْرِكْ بِاللَّهِ»؟ زیرا« إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ». یعنی اگر برای خدای سبحان شریک قرار دهیم، مرتکب ظلم گستردهای شدهایم. اگر گاهی تصور کنیم مدرک، ثروت، مقام و… ممکن است نقش خدا را برای ما ایفا کنند، این تفکرات یعنی ما این امور را شریک خداوند قرار دادهایم. چیزهایی را که هیچ ارزشی ندارند در مقابل کسی گذاشتهایم که همهٔ ارزشها را تعیین میکند.
«موعظه» بسیار نیک است؛ اما باید بدانیم که نصیحت را از کجا شروع کنیم و اولویت با طرح چه مسائلی است. البته واعظ، خود باید شاکر باشد وگرنه اثرگذاری کلام او از بین میرود. «موعظه» هم به این معناست که هشدارهای لازم را به فرزند بدهیم.
اندک شرکی هم آسیبزاست
«يَا بُنَيَّ إِنَّهَا إِنْ تَكُ مِثْقَالَ حَبَّةٍ مِنْ خَرْدَلٍ فَتَكُنْ فِي صَخْرَةٍ أَوْ فِي السَّمَاوَاتِ أَوْ فِي الْأَرْضِ يَأْتِ بِهَا اللَّهُ ۚ إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ»[11]
«پسرم! اگر به اندازۀ سنگینی دانۀ خردلی (کار نیک یا بد) باشد، و در دل سنگی یا در (گوشهای از) آسمانها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامت برای حساب) میآورد؛ خداوند دقیق و آگاه است!»
در این آیه ادامهٔ بحث شرک مطرح میشود. نباید گمان کنیم کمی شرک، اشکالی ایجاد نمیکند و اگر فرزند ما مثلاً روی مدرکش حساب خاصی باز میکند، مشکلی ندارد. به هیچ وجه منظور این نیست که مدرک، ثروت و… نباید باشند؛ اینها همگی ارزشمند هستند؛ اما به یاد داشته باشیم که فقط خدای سبحان است که به این امور ارزش میدهد. بسیاری از انسانها با وجود داشتن مدرک فوق تخصص، اعضای خانوادهشان هیچ ارزشی برایشان قائل نیستند، همین امر نشان میدهد که ثروت و مدرک برای انسان اعتبار نمیآورد.
در این آیات ملاحظه کردیم که اولاً لقمان به فرزندش هشدار داد که مبادا مشرک شوی، ثانیاً میگوید اصلاً نباید به خدا شرک بورزی، حتی به مقدار اندک. این آیه نکتهٔ بسیار جالبی را مطرح میکند. اکثر ما خدا را برای فرزندانمان محدود به زمان و مکان میکنیم؛ اما لقمان میگوید خدا زمان و مکان ندارد. نمیتوان هیچ چیز را از او پنهان کرد. او از دل صخره و آنچه در آسمان و زمین است، خبر دارد، حتی اگر اندکی هم شرک داشته باشیم در زندگیمان آلودگی ایجاد میکند و اثر سوء دارد.
اولویت اصلاح مسائل اعتقادی
نکتهٔ دیگر این است که بزرگتر خانواده باید ابتدا مسائل اعتقادی فرزندان را اصلاح کند و بعد از آن به سراغ فروع دین برود. باید کاری کنیم که فرزندانمان باور کنند جزای همه چیز در همین عالم اتفاق میافتد. در همین دنیا دائماً باید خود را در حضور خدای سبحان احساس کنیم و عقاب و الطاف را هم همین جا از او دریافت کنیم. لقمان خدایی را معرفی میکند که بسیار دقیق است:« إِنَّ اللَّهَ لَطِيفٌ خَبِيرٌ». گاهی میگوییم فلان کار ما خیلی کوچک بود، خدا بیتوجه از آن عبور خواهد کرد؛ اما لقمان دقیقاً برعکس این نظر را مطرح میکند. خدای سبحان بسیار دقیق است حتی از آنچه در درون ما میگذرد و به افکار و نیات ما آگاه است. در حضور خداوند باید صاف و صادق باشیم، در برابر او نمیتوانیم پنهانکاری کنیم.
نتیجه آنکه برای اصلاح خانواده باید اولویتبندی داشته باشیم:
- شاکر باشیم؛
- مهربانانه سخن بگوییم؛
- ارتباط نزدیک و صمیمی با فرزندانمان داشته باشیم؛
- ابتدا به مسائل اعتقادی بپردازیم؛
- خداوند را از قلمرو مکان و زمان خارج کنیم تا فرزندانمان بدانند که همیشه و در همه جا با خدا هستند؛
- عکسالعمل هر فکر و عملی را به آنها یادآوری کنیم.
تاریخ جلسه: 87/5/22 ـ جلسه 8
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[2]. سورۀ صافات، آیۀ 100
[3]. سوره صافات، آیۀ 101
[4]. سورۀ ابراهیم، آیۀ 37
[5]. سوره ابراهیم، آیۀ 39
[6]. سورۀ هود، آیۀ 72
[7]. سورۀ نمل، آیۀ 19
[8]. سوره نمل، آیۀ 44
[9]. سورۀ لقمان، آیۀ 12
[10]. سوره لقمان، آیۀ 13
[11]. سوره لقمان، آیۀ 16