حافظ و سلوك قرآنی او
ما حافظ را سالكی میدانیم كه با ولایت معصومین علیهمالسلام به شهود رسیده و از اسرار مطلع گشته و اجازه بازگویی بعضی از اسرار به او داده شده است.
عارف بزرگوار مرحوم شیخ جعفر مجتهدی میگفت: من هر كوچه و پس كوچههای سلوكی را كه طی كردم، حافظ قبل از من آنجا رفته است و او حقیقتاً لسان الغیب است.
زبان حافظ بسیار شیرین و زنده است و چون پیوست دائم به قرآن و عترت داشت، فرسودگی بر این كلام عارض نشد.
غزل شماره 448
خرابات و حریم امن قرب و انس
ای كه در كوی خرابات مقامی داری
جم وقت خودی گر دست به جامی داری
كوی خرابات در لسان حافظ با تعابیر متعددی صورت میگیرد: میكده، آتشكده، خرابات مغان، كوی خرابات.
اجمالاً در لسان حافظ این محل جایی است كه تنها یك وجود در آن جلوهگر است و نیستی و فنای غیر او در آن جایگاه بسیار قابل ادراك است. (برای غیر خدای سبحان وجودی در كوی خرابات دیده نمیشود و فقط حقانیت حق جلوهگر است.)
حافظ در این غزل ساكنین دائم این كوی را مخاطب میداند، نه افرادی كه گاه و بیگاه سری به كوی خرابات میزنند، زیرا ساكنین دائم به مقام و ماندگاری رسیدهاند.
در عرفان دو واژه تلوین و تمكین داریم: تلوین یعنی رنگ به رنگ شدن (حال و موقت)، تمكین یعنی به ثبات رسیدن (مقام و دائمی).
كسی كه در منزل جانان و در حریم قرب و قدس، خدمت علی الدوام دارند و به ثبات و مقام رسیدهاند، مخاطب حافظ هستند.
به كوی خرابات، خرابات میگویند چون غیر خدا در آنجا ویرانه است و آبادانی مربوط به جلوهگری حق است. ساكنان كوی خرابات هرگز مدعی نیستند و برای خود وجودی قائل نمیشوند.
كوی در زبان فارسی به راه وسیع اطلاق میشود نه راه باریك و تنگ، پس كوی خرابات جایگاه وسیعی است كه هر فردی میتواند حضور یابد و مزاحمتی برای یكدیگر ایجاد نكنند، زیرا منیتی در كار نیست و فقط خدا حاكم است.
خرابات جایی است كه حافظ میگوید: اسرار آنرا فقط فردی میداند كه مست حضرت حق است و از هوشیاری مجازی مطلع نیست. (هشیار چه داند كه در این كوی چه راز است )
فردی كه ساكن خرابات است از همه تعلقات صرف نظر كرده است. در لسان حافظ كوی خرابات جنه المآوایی است كه نهایت آسایش و آرامش در آنجا برقرار است.
مبارزه با شیطان، اصل توانمندی
جَمِ وقتِ خودی، گر دست به جامی داری
جم، مخفف جمشید و سلطان است، اگر جامی از معرفت در اختیار تو باشد بر هوای نفس خود سلطان و در حریم قدس قدرتمند و توانا خواهی بود. زیرا خدای سبحان در حدیث قدسی فرمود: «عبدی كن لی اكن لك» «ای عبد من، تو مال من بشو من هم مال تو میشوم».
اصل توانمندی، در مبارزه با شیطان است. شیطانی كه تعداد زیادی پیاده نظام سرّی و علنی دارد. «ان عبادی لیس لك علیهم سلطان»
خدا میفرماید: من سَكنه كوی خرابات را خواستگاری كردم و آنها هم به من جواب بله دادند و توی شیطان نمیتوانی بر آنها مسلط شوی.
حافظ در این مصرع به دو امر خیلی ظریف اشاره دارد:
- اولا برای دریافت معارف به هر جایی نباید مراجعه كرد. محل دریافت معارف باید سلامت باشد و ما نباید از مدعی، دریافت معرفتی داشته باشیم (با مدعی نگویید اسرار عشق و مستی)
- دوم اینكه همه سكنه مجلس انس و قرب توانمند و قدرتمند هستند، گرچه ظاهرا نمیخواهند قدرت آنها دیده شود. (در لباس فقر كار اهل دولت میكنم)
پیام این بیت از غزل آن است كه:
معرفت و شناخت انسان از خدا و اولیائش، او را توانمند میسازد.
آیا خراباتیها عزلت نشین هستند؟
ای كه با زلف و رخ یار گذاری شب و روز
فرصتت باد كه خوش صبحی و شامی داری
آیا خرابات نشینان و عرفا در بین مردم حضور ندارند و دائم در عزلت هستند؟
حافظ در این بیت پاسخ سوال فوق را چنین بیان میکند که خیر، زلف، نماد كثرت و رخ، نماد جلوهگری است. ای كسی كه به هركس و هركجا نگاه میكنی خدا را میبینی (و من آیاته) پس در حجاب نیستی و همه چیز را نماد یكی از صفات الهی میبینی.
كوی خرابات، مكان خاص نیست بلكه جایگاه و منزلت و مكانت خاص است.
از نظر حافظ خوش گذرانی یعنی همه روزگار را با دوست گذراندن است.
ساكنان كوی خرابات در عین كثرت ، وحدت را میبینند، در عین اینكه با خلق زندگی میكنند، همه چیز را نشانه حق میبینند و حجابی برایشان نیست و خلق، آنها را از دیدن خالق محجوب نمیكند.
زلف و رخ یعنی میخواهند تو را به دام كثرت بیاندازند اما تو در كثرت، وحدت را ببین!
خدمت به همسر و فرزند و اجتماع را با خدا معامله كن و در این خدمت فقط پسند دوست (خدا) را ببین. اگر چنین توفیقی نصیبت شد، نوش جانت و برایت ماندگار باشد كه روز و شبت را در خوش گذرانی به سر بردهایی!
متاسفانه آنقدر افراد محجوباند كه نعمت را میبینند اما خود را از دیدن منعم محروم میكنند.
خوش گذرانی یعنی دیدن منعم و مشغول نشدن به نعمت.
حافظ در جای دیگر میگوید:
علت خوشگذرانی خراباتیها و عرفا آن است كه خدای سبحان همیشه امور نو و تازه در اختیار آنها قرار میدهد و آنها طبق لسان الهی امور را تكراری نمیدانند، «كل یوم هو فی شأن» و در كوی خرابات هر روز جلوهگری جدید است. «التجلی لا یتكرر».
باد صبا انتقال دهنده پیام دوست
ای صبا! سوختگان بر سر راه منتظرند
اگر از یار سفر كرده پیامی داری
این بیت دو معنا دارد:
- معنای اول: ساكنان كوی خرابات برای خود وجودی قائل نیستند. اینها به منزله باد صبا هستند، باد دیده نمیشود اما اثر آن دیده میشود. اشاره به اینكه آنها به مقام فنا رسیده و مقام بقاء بعد از فنا پیدا كردهاند. اینها برای كسانی كه خارج از باد صبا هستند، بشیرند.
پس ای ساكنان كوی خرابات كه در این عالم تعینی ندارید، گروهی سر راه شما نشستهاند و عاشق این مسیرند تا شما بیایید و پیام حضرت دوست را برسانید.
- معنای دوم: صبا، نسیمی است كه پیام دوست را به ما منتقل میكند، «ان لربكم فی ایام دهركم نفحات الا فتعرضوا لها» آگاه باشید حتماً از طرف پروردگار شما در طول زندگی پیامهای بشارت خواهد رسید، خود را در معرض آن پیامها و نسیمها قرار دهید.
ای بادی كه بشیر هستی و پیامهای زیبایی از دوست میآوری، دستهایی عاشق منتظر دریافت این پیام هستند تا موجب خنكای دل آنها شود.
اظهار نیاز به اولیای الهی
بوی جان از لب خندان قدح میشنوم
بشنو ای خواجه اگر زان كه مشامی داری
«یا من بابه مفتاح للراغبین» بوی زندگی را از كسی احساس كنید كه حقیقت را برای هر مشتاقی آشكار میكند و لب خندان او برای راغبین و علاقمندان مفتوح و باز است. بنابراین اگر اطراف آن جان نباشید، طعم زندگی واقعی را هم نخواهید چشید.
لب خندان، اولیاء الهی هستند كه فقط كافیست اظهار نیاز كنید تا معارف را در اختیار شما قرار دهند.
خواجه به دو امر اطلاق میشود:
- بدن مادی و قالب عنصری كه به او میگوییم تو هم بوی زندگی واقعی را از دم اولیای الهی استشمام كن تا زندگی تو با زندگی حیوانات متفاوت شود.
- اگر منظور از بدن، سكنه عالم موت باشند، یعنی افرادی كه اهل معرفت نشدند گرچه مایل به آن هستند ،به آنها هم میگوییم: باب و در مفتوح است و میتوانند معارف را بدست آورند، در واقع همه دعوت شدهاند كه خدا را بشناسند و با حقیقت زندگی آشنا شوند.
امیرالمومنین در خطبه ١٠٨ میفرمایند: الحمدلله كه خداوند از خودش برای خلق پرده برداری كرده است.
نامداری و وجیه بودن اولیای الهی
كامی گر میطلبد از تو غریبی چه شود
تویی امروز در این شهر كه نامی داری
ای كسانی كه به مقصود رسیدهاید، واسطه شوید تا ما هم كامروا شویم (گویا به زبان شیرین شعر به اولیاء خدا التماس دعا میگوییم).
حافظ برای خودش اسم غریب گذاشته است، چون میداند كه دنیا وطن اصلی او نیست «انا لله و انا الیه راجعون». كسی كه تقاضای رشد و كمال دارد، در این عالم غریب است، زیرا از حقیقت خود دور افتاده است.
پس ای كسی كه به مقصود رسیدهای ما را هم دعا كن، زیرا تو نامداری و میتوانی از وجیه بودن و آبرومند بودنت استفاده كنی و زكات آنرا بدهی، تا منهم كامروا شوم «یا وجیها عندالله اشفع لنا عندالله».
گرفتار كثرات نشوید
خال سر سبز تو خوش دانه عیشی است ولی
بر كنار چمنش وه كه چه دامی داری
خال، نماد وحدت است
به ساكن كوی خرابات میگوید: گر چه جذبه تو مرا به سویت جذب میكند اما در كنار آن جذبه ، دام عالم طبیعت نیز گسترده است و مرا از حقیقت دور میكند
(هر كه عشوه دنیا خرید وای به وی)
متاسفانه ما به سراغ تو میآییم اما از تو ، تو را نمی خواهیم بلكه دنیا را میخواهیم و گرفتار كثرات میشویم .
ما نباید سطح درخواستهای خود را از اهل معرفت پایین بیاوریم بلكه باید امور باقی را بخواهیم.
وفای اولیاء الهی
چون به هنگام وفا هیچ ثباتیت نبود
میكنم شكر كه بر جود دوامی داری
تو هیچوقت با وفای كامل و پر و پیمان با من برخورد نمیكنی، اما شكر میكنم كه هنوز و تا حدودی با مهر و قهر مورد توجه تو هستم.
ما گاهی فكر میكنیم اولیای الهی نسبت به ما بیتوجهند، اما چنین نیست و نباید گلهمند باشیم، زیرا اگر هم توجه كم باشد، موقتی است و نشانه نظر داشتن به ماست.اگر با دیگرانش بود میلی/چرا ظرف مرا بشكست لیلی
عشق ورزی به خراباتیها
بس دعای سحرت مونس جان خواهد بود
تو كه چون حافظ شبخیز غلامی داری
كسانی كه خارج از میكده هستند، اما به اهالی میكده و خراباتیها عشق میورزند، اهل شكایت نیستند و به اهل میكده و اولیاء دعا میكنند. آنها مشكل را از خود میدانند كه رغبت تام و كافی نداشتند و خود اهل میكده نشدند.
در واقع حافظ میگوید:
گرچه تو اهل سحر و شب زنده داری هستی، اما به دعای دوستان و غلامانی چون من نیز امید داشته باش
كه ما در میكده نیستیم، اما عاشق اهالی میكده و اولیای الهی هستیم.
تاریخ جلسه:98/4/10 ـ جلسه 1
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»