امر به معروف و نهی از منکر ـ بخش چهل و ششم

مصادیق امر به معروف و نهی از منکر

 

منکر؛ حرص

 

در سوره مبارکه معارج آیه 19 آمده است:

«إِنَّ الْإِنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً»

«به یقین انسان حریص و کم‌طاقت آفریده شده است»

«هلع» اشد الحرص است حرصی به شدت فراوان.

انسان طبیعتاً حریص آفریده شده و هر چه از دنیا بیشتر بهره ‎ببرد به آن حریص‌تر می‌شود در حقیقت، دنیا او را تأمین نمی‌کند و به عبارت عامیانه از دنیا سیر نمی‌شود همانطور که هر چه تشنه آب دریا را بیشتر بنوشد تشنه‌تر می‌شود.

در سخنی از بزرگان آمده که انسان به چیزی که از آن منع شده حریص است؛ هر آنچه را ندارد طالب آن است. حال اگر این طالب بودن در معنویات صورت پذیرد بسیار پسندیده و نیکوست.

در قرآن آمده است: «رَبِّ زِدْنِي عِلْمًا»[1] اما اگر در مادیات باشد ناپسند است عقل و شرع، هر دو آن را محکوم کرده و انسان را به اجتناب از آن وا می‌دارند و  این منکری است که معمولا نادیده گرفته می‌شود.

 

****

منکر؛ ناله و شکایت

 

در سوره مبارکه معارج آیه 20 آمده است:

«إِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً»

«هنگامی که بدی به او برسد بیتابی می‌کند»

«جزوع» صیغه مبالغه در جزع کردن است.

خصوصیت دیگر انسان آن است که ناله و شکایتش زود بلند می‌شود؛ زمانی که ناراحتی به او می‌رسد جزع و فزع می‌کند و در مشکلات زندگی نالان و شاکی است به اصطلاح عامیانه اهل درد و دل است، اگر از روزگار او سؤال شود خواهد گفت از کجای غصه‌های روزگارم بگویم، و برای هر یک از اعضای خانواده حکایت مفصلی از غم و غصه تعریف خواهد کرد.

چنین افرادی اصلاً صبور و مقاوم و راضی و صابر نیستند زیرا گمان می‌کنند غصه و گرفتاری آنان بالاترین غصه و مصیبت است در حالیکه غافلند اگر جزعی انجام می‌شود باید در مصیبت اباعبدالله علیه‌السلام باشد زیرا بالاترین مصیبت از آن او است.

  • تسلیم نبودن در مقابل مقدرات خدای سبحان و زبان به گله و شکایت گشودن نماد عقلانیت فرد نیست بلکه ریشه در جهالت او دارد.

 

****

منکر؛ بخل

 

در سوره مبارکه معارج آیه 21 آمده است:

«إِذَا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعًا وَإِذَا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعًا»

«و هنگامی که خوبی به او رسد مانع دیگران می‌شود (و بخل می‌ورزد)»

 

«وَ إِذا مَسَّهُ الْخَيْرُ مَنُوعاً» ؛ «و هنگامی که خوبی به او رسد مانع دیگران می‌شود (و بخل می‌ورزد)»

گروهی از افراد چون توانمندی‌های خاصی در اختیارشان قرار گیرد (مثلا از جهت مالی و علمی به رتبه و مقامی برسند) از پرداخت آن به دیگران به شدت خودداری می‌کنند، آنان تمام خوبی‌ها را برای خود طلب می‌کنند و سعی در مخفی کردن آن از چشم دیگران دارند.

مخاطبین این آیه در حقیقت مخاطب آیات فوق هستند یعنی به همان میزانی که هنگام ناراحتی جزع و فزع خود را به مردم منتقل می‌کنند به همان شدت شادی و خوشحالی و توانمندی‌های خود را پنهان می‌کنند؛ در حالیکه مؤمنین حقیقی نه هنگام گرفتاری ناشکیبایی می‌کنند و نه در هنگام خوشی آن را از دیگران مخفی می‌دارند بلکه سعی در تقسیم کردن شادی خود با دیگران می‌کنند.

یکی از مفسرین می‌فرماید: انسان بسیار حریص است و از نعماتی که دارد به دلیل حرص نسبت به آینده لذتی نمی‌‌برد او می‌خواهد تا تمام امتیازات مادی و معنوی‌اش در اختیار خودش باشد.

البته آنچه بسیار نازیباست حرص در مادیات است زیرا میل انسان به سوی دنیاست و هر چه به این میل توجه بیشتری داشته باشد با آن مأنوس‌تر می‌گردد و به همین دلیل است که چون ناملایماتی در زندگی‌اش رخ می‌دهد ناله‌اش بلند می‌شود.

  • مفسری می‌گوید: انسان حریص، نه مال را مال الله و نه خلق را عیال الله می‌داند از این رو اگر مالی به دست او برسد برای خلق خرج نمی‌کند و باور ندارد که وی امین در مال خداست و خدا مال را به دست او سپرده تا برای خلق هزینه کند. چنانچه مال برای خدا خرج شود هم افزون می‌گردد و هم در طریق مصرف صحیح بکار رفته است.

 

  • کاربرد آیه

 

ما در هر موقعیتی که قرار می‌گیریم باید دارایی‌های خدا را برای خدا خرج کنیم اگر در سفر اربعین از مردم سؤال می‌شود که برای چه کسی هزینه می‌کنید؟

یک پاسخ شنیده می‌شود: همه دارای‌های ما فدای امام حسین علیه‌السلام

چنین پاسخی نشان می‌دهد که مال خدا برای خدا خرج شده است و فرد برای خود هیچ نقشی قائل نیست و باور دارد که آنچه برای خدا هزینه می‎شود ثمره‌اش به خود او باز می‎گردد.

 

****

 منکر؛ منّت گذاشتن بر مردم

 

در سوره مبارکه مدثر آیه 6 آمده است:

«وَ لا تَمْنُنْ تَسْتَكْثِرُ»

«و منت مگذار و فزونی مطلب»

 این پیام را ظاهراً خدای سبحان  به پیامبر اعلام می‌کند اما باطناً همه مردم مخاطب آیه‌اند.

  • زمانیکه گمان می‌کنید برای مردم زیاد هزینه کرده‌اید بر آنان منّت مگذارید.

مفسری می‌گوید: هنگامی که خدمات تو به دیگران در نظرت کثیر جلوه می‌کند و چشم تو را پر می‌نماید بر مردم منت مگذار!

مفسری دیگر: وقتی برای خدا هزینه می‌کنید اصلاً از مردم طلب زیاده نکنید زیرا مال خدا را برای خدا هزینه کرده‌اید، انسان باید جاهل باشد که مال خدا را برای خلق هزینه کند و از آنان طلب زیاده کند.

 

از خصوصیات انسان عاقل

 

انسان عاقل کسی است که دارایی‌های خدای سبحان را برای خود او هزینه کند یعنی جان و مالی که حضرت حق به وی بخشیده با خدا معامله کرده و برای خدا خرج کند.

 

  •  کاربرد آیه

بزرگ‌نمایی در خدمت به مردم از منکراتی است که تقریباً بسیاری از افراد به آن مبتلا هستند.

مادری که به فرزند خویش می‌گوید هیچ کاری نبوده که من برای تو نکرده باشم و یا خانمی که به همسرش می‌گوید هیچ خدمتی نیست که برای تو انجام نداده باشم و یا دوستی به دوستش می‌گوید که من برای تو از هیچ چیز کم نگذاشته‌ام؛ همه موارد ذکر شده و سایر موارد شبیه به اینها نشان‌گر آن است که معمولاً پرداخت‌های افراد در نگاهشان کثیر جلوه می‌کند و به عبارت عامیانه مثقال را خروار می‌بینند.

  • معروف آن است که انسان عطیه خود را به دیگران کثیر ندیده اما پرداخت دیگران را به خویش افزون ببیند.

 

****

منکر؛ هنجار شکنی

 

در سوره مبارکه قیامت آیات 5 و 6 آمده است:

«بَلْ يُريدُ الْإِنْسانُ لِيَفْجُرَ أَمامَهُ يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ»

«(انسان شک در معاد ندارد) بلکه او می‌خواهد (آزاد باشد و بدون ترس از دادگاه قیامت) در تمام عمر گناه کند! می‌پرسد: «قیامت کی خواهد بود!»

 

فجر و فجور از یک خانواده‌اند، به معنای شکاف.

«امام» یعنی مقابل.

انسان می‌خواهد که گرفتار هیچ محدودیتی نباشد و هیچ مانعی او را از حرکت باز ندارد پس بی‌قانونی، رهایی و بی‌برنامه‌گی را می‌پسندند و دوست می‌دارد هر خلافی مرتکب می‌شود بازخواست نشود.

یکی از مفسرین می‌فرماید: انسان میل به فجور دارد و دوست دارد از حد و مرزها عبور کرده و خط مرزها را نادیده بگیرد.

منکر؛ عدم قانون‌مندی منکری است که افراد زیادی گرفتار آن هستند. مردم می‌خواهند مطلوب خود را انجام دهند و کسی یا چیزی مانع آنان نگردد. مثلاً زمانی که استخاره می‌کنند اگر جواب استخاره با مطلوب آنان هم‌سو نباشد در پی پاسخ دیگری هستند. آنان  ظاهراً  از خدا استخاره می‌گیرند اما باطناً نظر خود را القا می‌کنند.

مفسر دیگری می‌گوید:  کسانی که مرتکب حرام می‌شوند در واقع قصد ورود به قرق‌گاه‌های خدای سبحان را دارند از این رو می‌پرسند قیامت کی فرا می‌رسد تا در خیال خود زمان مرگ توبه کنند.

 

از خصوصیات انسان عاقل

 

او در رابطه با« لِيَفْجُرَ أَمامَهُ» می‌گوید: انسان تصمیم دارد مرتباً معصیت خویش را تکرار کند گویا معصیت روز قبل برایش کافی نبوده و امروز و فردا هم می‌خواهد گناه خود را تکرار کند و مخاطبین آیه نیز از این دسته‌اند و بر انجام آن اصرار می‌کنند. انسان عاقل کسی است که چون متوجه قبح عمل خویش گردد  قصد ترک آن را نماید.

کاربرد آیه

یکی از امور نامناسب و منکر در زندگی انسان آن است که قصد عبور از خط قرمزها را داشته که گاه این امر در گفتار و گاه در رفتار و گاه در نیات دیده می‌شود. می‌خواهد تا راه هر خلافی در مقابلش باز بوده و راحت‌تر و بدون هیچ سؤال و جوابی مرتکب حرام شود. همچنین نبایدهای زندگی‌اش به باید تبدیل شود از این رو گاه اشتباهات خویش را توجیه  کرده و گاه با سؤالات نامربوط توجه دیگران را از عمل خویش باز می‌دارد. «يَسْئَلُ أَيَّانَ يَوْمُ الْقِيامَةِ »

اگر مخاطبین آیه از قیامت سؤال می‌کنند از آن روست که قصد منحرف کردن اذهان دیگران نسبت به را خویش دارند.

 

****

 معروف؛ نشاط داشتن

 

در سوره مبارکه نازعات آیه 2 آمده است:

«وَ النَّاشِطاتِ نَشْطاً»

« قسم به فرشتگانی که (جان اهل ایمان را) به آسایش و نشاط ببرند»

«نشط» به معنای خارج کردن آب از چاه است.

«النَّاشِطَاتِ»: کسانی که کارها را آهسته و آرام، ولی استادانه و چابکانه به انجام می‌رسانند.

یکی از مفسرین می‌گوید: هرآنچه میل انسان را به عالم ماده افزون کند و او را گرفتار تعلقاتش نماید منکر است زیرا نشاط او را در بندگی تحت الشعاع قرار می‌دهد.

 

  • او را برگردانید او مرد صابونی است

به عنوان مثال علامه طهرانی[2] حکایتی عبرت‌انگیز از اشتیاق به حضرت حجت (عج) آورده‌اند بدین شرح:

آقای حاج آقا معین شیرازی نقل کردند که: مردی صابون فروش بسیار اشتیاق زیارت حضرت ولیّ عصر(عج) را داشت و در فرج حضرت بی‌صبر و قرار بود، همیشه گریان و لقای آن حضرت را مشتاق بود. روزی یکی از ابدال حضرت به نزد او رسیده گفت: بیا برویم خدمت حضرت!

مرد صابون فروش با کمال اشتیاق حرکت نموده و سر از پا نشناخت. او را مقداری راه برد، سپس به دریا رسیدند، از دریا او را عبور می‌داد، در بین دریا که قدم روی آب می‌گذاشت و می‌رفت باران سختی در گرفت. مرد صابونی یادش آمد که صابون‌‌هائی را که پخته است و روی بام خانۀ خود پهن نموده هم‌‌اکنون همه آنها لِه شده و آب می‌شود و از ناودان پائین می‌ریزد! به مجرّد این خیال پایش در آب فرو رفت و نزدیک بود غرق گردد!

آن شخص مصاحب فرمود: توجه به خدا داشته باش و از حضرت استمداد کن و فکر صابون را از سرت بیرون ببر! همین‌که متوجّه خدا شد دوباره روی آب قرار گرفت و مشغول حرکت شدند تا آنکه از دریا عبور نموده خدمت حضرت رسیدند.

همین‌که آن مصاحب که از ابدال بود خواست رخصت دخول و تشرّف برای رفیق خود بگیرد حضرت فرمودند: «رُدّوه فإنه رجلٌ صابونیٌّ!» ؛«برگردانید او را؛ همانا او مرد صابونی است»

 مرد صابونی که همه عمر در فکر ملاقات با امام زمان عجل‌الله‌تعالی‌فرجه بود، تعلقات دنیا او را از دیدار امامش محروم ساخت.

 

  • من به آن ریاست اینقدر وابسته نیستم که تو به کشکول خود وابسته‌‏ای

حکایتی از مرحوم فاضل نراقی در کتب تاریخی آمده است که:

درویشی، نام ملا احمد نراقی و تعریف کتاب معراج السعاده او را شنیده و به شدت مُرید و شیفته وی شده بود به همین سبب روزی درویش به قصد زیارت ملا احمد نراقی وارد شهر کاشان می‏‌شود و چون رفت و آمد و مراجعه مردم و دستگاه ریاست ایشان را می‌‏بیند، اندکی از ارادتش نسبت به او کاسته می‌‏شود؛ ملااحمد نراقی هم در دیدارهایی که با درویش انجام می‌دهد متوجه این موضوع می‌گردد.

بعد از چند روزی درویش می‏‌گوید که تصمیم دارد به کربلا برود. ملا احمد در جواب می‌‏گوید: چه بهتر من هم چنین قصدی داشتم. پس صبر کن تا با هم حرکت کنیم، درویش می‌‏پرسد، چند روز باید صبر کنم تا شما آماده شوید؟ ایشان جواب می‌دهد: همین الان مهیا هستم. سپس با هم این سفر را آغاز می‌کنند.

وقتی به چند فرسخی قم می‌رسند به خاطر رفع خستگی در کنار چشمه‏‌ای اتراق می‌کنند، درویش می‏‌گوید: کشکول خود را در خانه شما جا گذاشته‏‌ام. نراقی می‌‏فرماید: این که چیزی نیست وقتی از سفر بازگشتیم، آن را تحویل می‏‌گیری. او قبول نمی‏‌کند و می‏‌گوید: من به این کشکول خیلی علاقه‏‌مندم. ملا احمد سؤال می‌‏کند: آیا نمی‌توانی مدتی بدون کشکول باشی؟ او جواب می‌دهد: من تبر و زین خودم را می‌خواهم و آماده بازگشت به کاشان می‌‏شود.

در این هنگام آن فقیه زاهد و پارسا می‌فرماید: «ای درویش! من به آن ریاست و مقام و منزلتی که در کاشان دارم، اینقدر وابسته نیستم که تو به این کشکول خود وابسته‌‏ای؟!»

حال اگر دل به وجه الله تعلق گیرد و جهت خود را بیابد گرفتار تعلقات دنیا نگشته و به همان سویی می‌رود که برای آن خلق شده است.

«کلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ إِلَّا وَجْهَهُ»

«جز ذات او همه چيز نابودشونده است»

وجه خدا چیزى است که با آن براى خلقش نمودار است، که خلقش هم با آن متوجه درگاه او مى‏شوند، در روایات شیعه معصومین به عنوان مصادیق بارز وجه الله معرفی شده‌اند؛ زیرا آنان آیینه تمام نمای اسماء و صفات الهی هستند و حضرت علی (ع) نیز وجه الله نامیده شده است چرا که مظهر کامل اسماء و صفات خداوندی است.

 

 

تاریخ جلسه: 98.7.29 ـ جلسه 46

«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»

 


[1]  سوره مبارکه طه، آیه 114

[2]  کتاب مطلع الانوار، ج 1، ص119

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *