شکر نعمت نمادهای دین
«إِنَّ الصَّفَا وَالْمَرْوَةَ مِنْ شَعَائِرِ اللَّهِ فَمَنْ حَجَّ الْبَیتَ أَوِ اعْتَمَرَ فَلَا جُنَاحَ عَلَیهِ أَنْ یطَّوَّفَ بِهِمَا وَمَنْ تَطَوَّعَ خَیرًا فَإِنَّ اللَّهَ شَاكِرٌ عَلِیمٌ»[1]
«همانا صفا ومروه، از شعائر خداست. پس هر كه حجِ خانهى خدا ویا عمره به جاى آورد، مانعى ندارد كه بین صفا ومروه طواف كند. و (علاوه بر واجبات،) هر كس داوطلبانه كار خیرى انجام دهد، همانا خداوند سپاسگزار داناست.»
در زبان عربی «شَعیرَة» بهمعنای برجستگی است. از آنجا که علامتها، نماد یک مفهوم هستند، به آنها «شَعیرَة» میگویند. در اینجا دو کوه ه صفا و مروه جزء علامتها و نمادهای دین هستند.
انجام عمل خیر با میل و رغبت از هر جنس که باشد، حتماً مورد تشکر خدا قرار میگیرد، و خدا به خیرات آنها عاِلم است.
یکی از مصادیق شکر، بها دادن به علامات دینی است. صفا و مروه نیز علامت دین هستند. شکر عملی از خدای سبحان، بها دادن به شعائر دینی در هر قالبی است. خدای سبحان هم از فعل این بنده تشکر میکند. در واقع انسان شکر میکند که خدا شکرگزار شکر اوست. به عبارت دیگر، شکر خدا، قبل و بعد از شکر انسان است. توجه به نعمت، نتیجۀ شکر ابتدایی خداوند از انسان است. سپس انسان با شکرگزاری از نعمت، تشکر مجددی از خداوند دریافت میکند. مثلِ توبه است. توبه، رجوع بنده به خداست؛ اما ابتدا خدا به انسان رجوع میکند، در نتیجه انسان توبه میکند، سپس خدا با رجوع مجدد، توبۀ انسان را میپذیرد.
علائم دینی نماد هستند. به طور مثال، بها دادن به مجالس شهادت یا ولادت معصومین نماد محبت انسان مؤمن است. و یا اذان نماد نمازگزار بودن فرد است. انسان یک سلسله از عبادات را در خلوت و بدون توجه و اطلاع دیگران انجام میدهد و کسی از آنها آگاه نیست؛ اما بعضی از عبادات رسمیت دارند، ظهور و نمود دارند.
نشر فضائل انسان شکرگزار
این نوع از عبادات، شکر عملی تکالیفی است که خدای سبحان به بندگان خود سپرده است و وقتی انسان این شکر عملی را بجا آورد، اولاً مطمئن باشد چون خداوند شاکر است، وجود او را از طریق آن عمل، گسترش میدهد، ثانیأ فضیلتهای او را منتشر میکند. شکر خدا از چنین انسانی نشر فضائل اوست.
یکی از مفسرین در تعبیر زیبایی میگوید: «همان طور که انسان به نمادهای الهی بها میدهد، خدای سبحان نیز به او بها میدهد و فضائلش را جلوهگر میکند.» اول انسان نمادهای دینی را ظاهر و بارز میکند و بها میدهد، سپس خدا امرخیری که او در خِفا انجام داده است و شاید از نگاه او کم نیز باشد، توسعه میدهد و زیاد میکند و آن را علنی و آشکار میسازد. در نتیجه وقتی انسان به نمادهایی که مولا به آن بها داده است توجه میکند، خدا او را ظاهر و بارز میکند.
کتمان نعمت؛ مصداق ناشکری
«إِنَّ الَّذینَ یكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیناتِ وَ الْهُدى مِنْ بَعْدِ ما بَینَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْكِتابِ أُولئِكَ یلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُون»[2]
«كسانى كه آنچه را از دلائل روشن و اسباب هدایت را نازل كردهایم، با آنكه براى مردم در كتاب بیان ساختهایم، كتمان مىكنند، خداوند آنها را لعنت مىكند و همه لعنتكنندگان نیز آنان را لعن مىکنند.»
این آیه به عکس آیۀ قبل است. قرآن میگوید ما امور واضحی را فرود آوردیم و آنها را تبیین کردیم: «بَینَّاهُ لِلنَّاسِ»، از جمله امور حقیقی و آشکار، وجود پیغمبر و قرآن است که جایی برای کتمان آنها وجود ندارد. این حقایق نعمت هستند. فرود حقیقت یک نعمت و وضوح حقیقت، نعمت دیگری است.
کتمان نعمتِ حقایق و پوشاندن وضوحِ حقیقت، ناشکری است. اما شکر چیست؟ شکر این است که حقیقت واضحتر شود. شکر یک امر واضح، این است که آشکار شود. به طور مثال اگر هم اکنون روز است، حداقلِ اظهار این حقیقت، تأیید آن است. حقانیت بعضی از حقایق آشکار است و خدا با قدرت خویش از آن پردهبرداری کرده است، اگر کسی آنها را کتمان کند، ناشکر است و قطعاً از رحمت خدا دور میشود.
شأن نزول این آیه در مورد قرآن و پیامبر است که خدای سبحان حقانیت آن دو را برای علمای یهود کاملاً توضیح داده است؛ اما آنها آگاهانه و نه از سر ناآگاهی آن را کتمان کردند.
شکر نعمت قلب و عقل
در وجود انسان نیز یک سلسله حقایق ارزشمندی وجود دارد. مثل قلب، قلب از جنس عاَلمِ ماده نیست، و از عالَم دیگری در وجود ما فرود آمده است. یا روح، عقل و قوۀ دَرّاکه که از جنس ماده نیستند و انسان متوجه غیرمادی بودن آنها در وجود خود هست؛ ولی گاهی با بیتوجهی، آنها را کتمان میکند. با وجود واضح بودن این امور، باز هم نه به دل رسیدگی دارد و نه به قوّت عقل توجه میکند؛ در نتیجه، جایگاه قلب، روح و عقل را در وجود خود منکر میشود. به عبارت دیگر، به همۀ امور از منظر مادی نگاه میکند. فرضأ خیال میکند فقط از طریق مدرک و ظاهر و … نزد مردم مورد قبول قرار میگیرد و معتقد است با روزبهروز بالا بردن مدرک، محبوبیتش افزون میشود و حقیقتِ اصلِ کار برای خدا و برقراری ارتباط صحیح با دیگران بر اساس اخلاقیات را کتمان میکند. طبق فرمایش قرآن چنین کسی ملعون است؛ یعنی از رحمت خدا دور شده و از کمالات الهی محروم شده است، توسعۀ وجودی ندارد و مقامات معنوی خاصی نصیب او نخواهد شد.
رعایت نکردن آداب بندگی، مصداق ناشکری
یکی از مفسرین در این باره میفرماید: خدا برای بندگی انسان آدابی را قرار داده و آنها را برای همه تبیین کرده است. آیین بندگی، ابداعی نیست، بلکه قاعده و قانون دارد، حال اگر فردی از جانب خود، قاعده و قانون ساخت، حق را کتمان کرده است. به عبارت دیگر راه بندگی راهی است که شریعت پیش روی انسان گذاشته است و رها کردن احکام اعتقادی و عملی از جمله عبادات شرعیۀ نماز، روزه و … به بهانۀ رعایت اخلاق ظاهری صِرف و بدون مجوز شرعی، پوشاندن راه بندگی است. عدهای معتقدند توجه به ظواهر مادی و خدمت به خلق، ضامن حل مشکلات است و به نماز، روزه، حج، جهاد، خمس، زکات و… نیاز نیست. حتی گاهی به اشعار بعضی از شعرای بزرگی که مورد احترام هستند نیز استناد میکنند!
عبادت به جز خدمت خلق نیست
به تسبیح و سجاده و دلق نیست[3]
اولأ، اگر به بعضی از شعرا توفیق رجعت داده شود و به دنیا برگردند، این احتمال وجود دارد که بعضی از ابیاتشان را اصلاح کنند. مثلاً اگر به سعدی اذن برگشت داده شود، این بیت را اصلاح میکند.؛ زیرا این نظریات تشریع است. تأسیس یک دین جدید است. ثانیأ، در دین، خدمت به خلق جزئی از عبادت است، شریعت هم اذعان دارد که عبادت، فقط تسبیح و سجاده نیست؛ اما صرفأ رسیدگی به خلق هم نیست.
علیرغم دانستن مسیر بندگی، ساختن دین جدید برای خود و پوشاندن مسیر حق مصداق ناشکری است. به عبارت دیگر وقتی جادۀ اصلی را به گونهای محو و صاف کنیم که شبیه اطراف شود و جاده بودن را به رهروان نشان ندهد و هیچکس مسیرجاده را تشخیص ندهد، ناشکری جادۀ اصلی انجام شده است.
بندگی خداوند آداب خاص دارد و طبق این آداب، خدا برای انسانها قاعده و قانون گذاشته است، اگر انسان طبق سلیقۀ خود این قواعد را جابهجا و کتمان کند به عذاب محجوبیت از خدا گرفتار میشود: «یَلعَنُهُمُ اللهُ». اینان از کمال محروماند. دلیل محرومیت هم کتمان حقیقت است. این افراد به عالم نگاه صحیحی ندارند، نمیبینند، نمیفهمند و قوۀ درک ندارند.
عوارض تفکر ناصحیح
نکته مهمی که در اینجا وجود دارد آن است که منشأ اصلی مشکلات انسان، دیدگاههای اوست. یعنی تفکر او، صحیح نیست. اگر تفکر، صحیح باشد، زاویۀ دید صحیحی برای انسان باز میکند. اگر زاویۀ دید انسان درست باشد خودبهخود عملکرد او نیز درست میشود. اصلاً عمل، به تَبَع تفکر و زاویه دید شکل میگیرد. حقیقت این است که انسان دو بُعد الهی و مادی دارد. اگر بُعد الهی را کتمان کرد، از رحمت خدا دور میشود و اگر فقط هم به بُعد الهی تکیه کرد و بُعد مادی را نادیده گرفت باز هم از رحمت خدا دور میشود و اصل تعادل به هم میخورد. حقیقت این است که انسان باید به حد اعتدال، به هر دو بُعد خویش بها دهد تا از رحمت خدا دور نشود.
شکر نعمت آفاقی و انفسی
«إِنَّ فی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیلِ وَ النَّهارِ وَ الْفُلْكِ الَّتی تَجْری فِی الْبَحْرِ بِما ینْفَعُ النَّاسَ وَ ما أَنْزَلَ اللَّهُ مِنَ السَّماءِ مِن ماءٍ فَأَحْیا بِهِ الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِها وَ بَثَّ فیها مِنْ كُلِّ دابَّةٍ وَ تَصْریفِ الرِّیاحِ وَ السَّحابِ الْمُسَخَّرِ بَینَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یعْقِلُونَ»[4]
«همانا در آفرینش آسمانها و زمین و در پى یكدیگر آمدن شب و روز و كشتىهایى كه براى سودرسانى به مردم در دریا در حركتند و آبى كه خداوند از آسمان نازل كرده و با آن زمین مرده را زنده نموده و انواع جنبندگان را در آن گسترده و (همچنین) در تغییر مسیر بادها و ابرهایى كه میان آسمان و زمین معلّقند، براى مردمى كه مىاندیشند، نشانههایى گویاست.»
خدای سبحان میفرماید ما در آفرینش موجودات، حکمتی لحاظ کردهایم، آیه بودن خلقت، حکمت خداست. از خلقتِ عرش تا فرش، هر آنچه در آسمانها و زمین است، آنچه که دیده میشود مثل آسمان و زمین، و آنچه که اثرش دیده میشود مثل باد، آیه و نشانۀ خدا هستند و انسان از طریق این آیات و نشانهها، خدا را میشناسد. اینها وسیلۀ معرفةالحق و شناخت خدا هستند. علیرغم بینیازی خداوند از شناخت مخلوقات، اساس عالَم بر شناخت حق، خلق شده است. خدا هرگز به شناخت مخلوق محتاج نیست؛ اما مخلوق برای هر اقدامی محتاج شناخت خداست. در حقیقت عالَم، آیینۀ جمال و جلال حق است.
انسان در آیینة خلقت، ظهور همۀ جمال و جلال حق را میبیند. در حقیقت هرچه میبیند نشان از آن بینشان دارد او نمیگوید:
با هیچکس نشانی زان دلستان ندیدم
یا من خبر ندارم یا او نشان ندارد[5]
بلکه میگوید:
بـه دریا بنگـرم دریاتُ بینــم
به صحرا بنگرم صحراتُ بینم
به دریا و بر و کوه و در و دشت
به هرجا بنگـرم آنجا تو بینـم[6]
در جواب کسانی که معتقدند در طول زندگی، وجود و حضور خدا را ملاحظه نکردهاند، باید گفت نگاه خویش را اصلاح کنید. به کجا مینگرید که خدا در آنجا نیست! کجاست که بیخداست!؟
گفتی که تو را عذاب خواهم فرمود
من در عجبم که آن کجا خواهد بود
آنجـا که تویـی عـذاب نبود آنجـا
آنجا که تو نیستی کجــا خواهد بود[7]
در حقیقت این که کل عالم نمایشگاه آیات الهی است، نعمت است و لازم نیست کسی برای بازدید از این نمایشگاه بلیط تهیه و یا مسافتی را سپری کند و … تنها کافی است نگاه عمیقی به هستی داشته باشد تا حقیقت را دریابد.
خدای سبحان کل عالَم را به انسانها نشان میدهد و میگوید شما از ارزش آنها مطلع هستید و میفهمید. خدا در عالَم، انسانها را به نمایشگاهی دعوت کرده است که همۀ اجزای آن برای او قابل فهم است. خدا در این نمایشگاه جمال، کمال، رحمت، لطف، قدرت و … خویش را به نمایش گذاشته است. گاهی فردی به دیدن نمایشگاه میرود اگر خیلی اهل ذوق باشد برای بار دوم نیز بازدید میکند؛ اما بار سوم به نظرش تکراری است؛ اما در نظام عالَم تکرار وجود ندارد: «کُلَّ یومٍ هُوَ فِی شَأنٍ»[8]. به طور مثال گُل امروز، گل دیروز نیست. درخت امروز ، درخت دیروز نیست. وادی امروز وادیِ دیروز نیست.
هر نفس نو میشـود دنیا و ما
بیخبر از نو شدن اندر بقا
عمر همچون جوی نونو میرسد
مستمری مینماید در جسـد[9]
تغییرات، فقط در مورد فصول سال نیست، بلکه در نظام عالم دائم همه چیز در حال تغییر است. همه چیز در حالِ حرکت است. امروز شبیه روز قبل نیست.
«وَ فی اَنفُسِکُم اَفَلا تُبصِرون»
آیات الهی در وجود انسان نیز مشهود است. هرکدام از اجزای سیستم بدن انسان آن چنان در پُست خود، مأموریتهایشان را درست انجام میدهند که او متوجه نمیشود. انسان سالم، متوجه صدای گردش جریان خون در بدن خویش نیست و یا فقط هنگام وجود مشکلات در معده، متوجه وجود آن در بدن خود میشویم. اختلال در خواب، انسان را متوجه نعمت ارزش خواب طبیعی میکند که هر گاه بخواهد میواند به خواب رود؛ در غلبۀ پُرخوابی، میفهمد چقدر تنظیم خواب نعمت بزرگی است! با توجه به وجود خویش متوجه کارگردانی خدا میشویم که چگونه امور را میچرخاند؛ بنابراین لازم نیست تنها به عالَم نگاه کنیم، بلکه با نگاه به وجود خویش نیز متوجه نعمتهای الهی خواهیم شد.
با توجه به آفاق و انفس نعمتهای بیشمار خدا را درک میکنیم و برای ما غیرقابل ادراک نیست. توحیِد حاکم بر کل عالَم، برای همۀ انسانها قابل ادراک است. این که همۀ افراد اعم از عامی و متخصص در هر زمینهای حکومت توحید بر کل عالَم را درک میکنند، نعمت بسیار بزرگی است که نیاز به شکر وافر دارد.
شکر نعمت رزق
«یا أَیهَا النَّاسُ كُلُوا مِمَّا فِی الْأَرْضِ حَلالاً طَیباً وَ لا تَتَّبِعُوا خُطُواتِ الشَّیطانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبین»[10]
«اى مردم! از آنچه در زمین، حلال و پاكیزه است، بخورید و از گامهاى (وسوسه انگیز) شیطان، پیروى نكنید. براستى كه او دشمن آشكار شماست.»
«یا أَیهَا الَّذینَ آمَنُوا كُلُوا مِنْ طَیباتِ ما رَزَقْناكُمْ وَ اشْكُرُوا لِلَّهِ إِنْ كُنْتُمْ إِیاهُ تَعبُدون»[11]
«اى كسانى كه ایمان آوردهاید! از نعمتهاى پاكیزهاى كه به شما روزى دادهایم بخورید و شكر خدارا به جاى آورید. اگر فقط او را پرستش مىكنید.»
کلمة «کُلوا» در هر دو آیه مشترک است؛ اما در آیۀ اول، خطاب به عموم مردم است و در آیۀ بعدی، خطاب به مؤمنین است. قرآن به همۀ انسانها میگوید به رزق حلال اکتفا نکنید، بلکه رزق، علاوه بر حلال بودن، طیِّب نیز باشد. فرق طَیِّب و حلال در کیفیت عمل است. طَیِّب چیزی است که انسان از نگاه کردن به آن غرق شادی میشود. در ذات طیب، لذتبخشی مستتر است. قرآن میفرماید: «خوراک حَلال استفاده کنید.» حلال به معنی «حَلُّ العُقدَة»، باز شدن گرههاست، نعمتهای حلال گرهها را باز میکند. در نعمت حلال انسان میخورد؛ اما گرفتار نعمت نیست، گرفتار مال دیگران نیست، نعمت از طریق معصیت کسب نشده است، حتی شُبههناک هم نیست.
رزق طیب
اما نعمت علاوه بر حلال، طیب نیز باشد؛ یعنی طبق شرع مصرف شود. گاهی استفادۀ بیش از اندارۀ رزق حلال، انسان را بیمار میکند. مثلأ استفادۀ بیش از انداره از غذاهای چرب باعث بروز انواع مشکلات جسمی برای فرد میشود، با این که غذای چرب حلال بود، اما طیب نبود؛ زیرا به درستی از غذا استفاده نشده است. این در عالَم ظاهر است. «طَیِّب» در غذای معنوی انسان نیز وجود دارد. وقتی انسان خدا را در نعمتهای خود مشاهده کرد، استفاده از آن نعمتها برای او لذتبخش است؛ اما وقتی انسان در تحصیل نعمتها وجود خویش را مؤثر دانست، نعمتها برای او گوارا نیست. اگر انسان در اول و آخر هر نعمتی، تأثیر حضور خدا را ملاحظه کرد، از هر نعمتی لذت میبرد.
نعمتهای اختصاصی
هنگامی که انسان تصور کرد خداوند در میان تمام بندگانش نعمت ویژهای را به طور اختصاصی شامل حال او کرده است، غرق لذت میشود. باور به اینکه هر نعمت خاص همان فرد است و رزقهای او اختصاصی است، استفاده از نعمت را لذتبخش میکند؛ زیرا مییابد که در میان خیل بندگان، خدا به یاد او بوده و نعمت ویژهای نصیب او کرده است. خدایی که اثر انگشت هر کس را منحصر به فرد آفریده است، موی هر فرد با فرد دیگر متفاوت است، چشمان هر انسانی ویژگی جداگانهای دارد، حتی طرز راه رفتن و قدم برداشتن افراد با یکدیگر متفاوت است. خدا بر هر نعمتی شمارۀ اختصاصی زده است که متعلق به کدام یک از بندگانش است. با این دیدگاه، تمام نعمتها برای انسان طیب خواهد شد و او با ذوق از نعمتها استفاده میکند.
به طور مثال، انسان تا چه اندازه احساس خوب دارد از این که همسر، مادر، خواهر و یا دوست او غذای مورد علاقهاش را تهیه کنند و در گوشهای نگهداری کند تا حتمأ به طور اختصاصی به دست او برسد. حال وقتی انسان تصور کند مالکالملوک، سلطانالسلاطین در میان خیل بندگانش به این بنده توجه خاص داشته است، نعمت، طیب میشود و این شکر است.
گفته شد یکی از ارکان شکر، خوشحالی از نعمت است. نعمت طیب نیز، خوشحالی میآورد در نتیجه نعمت طیب، شکر است. به طور مثال، برای یک فرد عامی، دعوت به مهمانی اهل علم تا چه اندازه غیر قابل باور و در عین حال، بسیار مسرور کننده است! در عالم معنا نیز در هر «حَیَّ عَلَی الصَّلاة» و «حَیَّ عَلَی الفَلاح» رسمأ از تک تک افراد همین دعوت به عمل میآید. این که وقت نماز بعد از ذکر اذان هر کس مجدداً اذان میگوید، اشاره به همین دعوتِ جداگانۀ خداوند از بندگان است. چرا انسان از این دعوت استقبال نکند و لذت نبرد! اتفاقاً باید از آن لذت برد. باور کنیم جمیلِ مطلق ما را برای سِروِ نعمت، در بهترین وضعیت قابل دانسته و از ما دعوت کرده است تا از این دعوت ذوق کنیم.
در ابتدای بحث گفته شد در آیۀ اول، خطاب «یا اَیُّها النّاس» است؛ یعنی انسان، حتی اگر دلدادۀ خدا هم نیست، زمانهایی که به یاد خدا میافتد ذوق کند. ای کسانی که وجود خدا را در زندگی خویش فراموش کردهاید اگر گاهی به یاد او میافتید از توجه او به خود، مسرور باشید. «حَلالاً طَیِّبا»، یعنی هیچ چیز غیر از خدا را نبینید و از با خدا بودن ذوق کنید. رزقهای گوارایی که خدا روزی انسان کرده است، مصرف کنید. خدا هر روز برای انسان رزق توفیق، رزق ایمان، رزق یقین، رزق شهود، و… را در نظر گرفته است. از این ارزاق استفاده کنید و از آنها لذت ببرید.
در دیاری که تویی بودنم آنجا کافی است
آرزوی دگرم غایت بیانصافی است[12]
شکر، یعنی پُر دیدن نعمت
«وَاشکُروا لِلّه»، یعنی انسان روزی خود را حداقلی در نظر نگیرد و آن را کامل ببیند. بعضی از کارهایی که مؤمن انجام میدهد ثواب حج و عمره را نصیب او میکند، مثلأ میگویند زیارت امام رضا علیهالسلام ثواب صد حج و صد عمره محسوب میشود، علت این مقدار ثواب، اصلاح دیدگاه انسان است. به تعبیر دیگر اگر اطرافیان حاجی، سفر حج او را عملی عظیم میدانند وتوفیق الهی فرض میکنند، متوجه شوند با انجام یک کار به ظاهر معمولی که غالبأ حتی برای انسان چشمگیر هم نیست و از انجام آن لذت کافی نمیبرد، میتواند به ثواب حج برسد. گاهی اوقات، خدا برای یک کار سادۀ انسا، بدون زحمت و اذیت ثواب صد حج گذاشته است؛ بنابراین باید بتوانیم از انجام همۀ امور لذت ببریم.
ادای هر نماز واجب، ثواب حج دارد. یا ثواب هر نماز واجب که درست خوانده شود، به اندارة انفاق یک خانۀ پُر از طلاست؛ اماآیا واقعاً اشتیاق خواندن نماز را داریم؟ و از این که خدا بر ما منت گذاشته و این نعمت را نصیب ما کرده است خوشحال هستیم و حظ میبریم؟!
یکی از مفسرین میگوید: «خدا انسان را در بستان علم و معرفت آورد.» طبیعتأ در بستان علم، خوردن مقداری میوه مجاز است و اشکال ندارد. کنار میوۀ علم، باید از میوۀ عمل نیز استفاده کنیم. دانستن به تنهایی بیفایده است.
«کُلُوا» یعنی بخورید تا توسعۀ وجودی پیدا کنید و مجوز دریافتهای بیشتری نصیبتان شود. آدمهای معمولی به جای خوردن میوۀ طیـــب، میخواهند خون بخورند، خوک بخورند، مردار بخورند. با وجود اینکه میوه در دسترس است؛ اما نمیخورند و از خوردن خوک و خون و مردار لذت میبرند و با اشتیاق میخورند! خدا به آنها میگوید از نعمت های طیبی که توفیق خوردن آنها نصیبتان شده است، تناول کنید.
تاریخ جلسه: 94/12/8 ـ بخش 8
«برگرفته از بیانات استاد زهره بروجردی»
[1]. سوره بقره، آیه 158
[2]. سوره بقره آیه 159
[3]. بوستان سعدی باب اول درعدل تدبیر و رأی
[4]. سوره بقره، آیه 165
[5]. دیوان غزلبات حافظ، غزل شماره 126
[6]. مجموعه دوبیتیهای بابا طاهرعریان،دوبیتی شماره 162
[7]. منسوب به ابوسعیدابیالخیر
[8]. سوره الرحمن آیه 29: او هر روز (هر زمان) در شأن و كارى است.
[9] . دفتر اول مثنوی معنوی، بخش 62
[10]. سوره بقره آیه 168
[11].سوره بقره آیه 172
[12]. محمد شریف وقوعی تبریزی