حج، فراخوان آسمانی شدن ـ بخش هشتم

مشعرالحرام

 

مشعر را هم خانواده با «شَعر» و«شعور» دانسته‌اند.

شَعر (به فتح شین) به معنای مو است و شاید مشعر از آن رو مشعر نامیده شده که تمام معارف در آنجا چون مو ظریف و دقیق اند. در مشعر باید دقت داشت مبادا در محل شعور قرار گیریم اما در زمره «لا یشْعُرُون‏» باشیم.

تمام بخشیده‌شدگان و به معرفت روزانه رسیده‌های عرفات، در بیابانی به نام مشعر یا مزدلفه وارد می‌شوند تا بر سفره معرفت دیگری که خداوند در شب تدارک دیده، بنشینند.

مزدلفه از «زلف» به معنی نزدیک بودن است؛ زیرا قلوب مؤمنین در عرفات چنان به هم گره خورده که فاصله و تفرقه‌ای در میان نیست و به لطف حضرت ولیعصر، آرامش و نزدیکی قلوب به یکدیگر تداوم می‌یابد.

ابن عربی می‌گوید: اگر کسی در چنین فضایی توفیق قرب را نیابد در حقیقت حج نکرده است؛ زیرا حج هجرت از تمام رذایل به سوی کمال است.

مشعر، کلاس شبانه و تکرار درس عاشقی است.

در مشعر تمام حجاب‌ها و تعلقاتی که میان من و مولایم فاصله انداخته و سبب شده در غیبت او بمانم را به سنگریزه‌ای بدل می‌کنم وآن را بر شیطان نفس می‌زنم تا از اسارتش آزاد شوم.

همه در مشعر و در آن تاریکی نورانی، سنگریزه جمع می‌کنند تا در سرزمین منی بدون اسلحه حضور نیابند، اسلحه‌ای علیه نفس اماره.

عرفات و مشعر دو مهمان سرای محبوب‌اند یکی در روز برپا می‌شود و دیگری در شب، مهمان می‌پذیرد. اما در هر دو مقصد یکی است در هردو باید دست به دامن مولی زد و بندگی کرد و در هر دو ضیافت باید از زمین مادی به سوی آسمان عقل و عشق پرواز کرد.

سید حیدر آملی می‌گوید: در مشعر، مشاعر تحت سلطه حق قرار می‌گیرند و زبان و تمام اعضاء و جوارح خدایی می‌شوند.

مشعر داستان بیداری شبانه عاشق در محضر معشوق است، او در شب آمده تا بگوید اگر همه عالمیان به خواب روند، اما من از شوق دیدار چشم برهم نمی‌گذارم.

مشعر را از کلمه شعور و از کلمه اشعار نیز مشتق کرده‌اند.

شعور همان معرفتی است که در مشعر از سوی محبوب به مهمان عطا می‌شود و اشعار به معنای علامت و نشانه است. چشم حقیقت بین درمشعر، علایم و نشانه‌هایی می‌بیند که از آن بی‌نشان عالم خبر می‌دهد؛ خبری از عَلَم المنصوب، خبری از رکن عالم هستی، خبری از مهدی فاطمه، گویا آنها در شب مشعر ندبه می‌خوانند و فرازهای آن را با چشم دل می‌بینند.

وقوف در مشعر به دو نیّت نیاز دارد: نیت با شعور شدن و نیت با شعار ماندن.

در مشعر حاجی خود به جمع آوری سنگریزه می پردازد که مستحب است سنگریزه در رنگهای مختلف و بکر و دست نخورده باشد یعنی هرکس خود واقف بر عیوب خویش است و خود باید آن را شناسایی کند و به قصد نابود کردنشان مسلح شود.

و تغییر رنگ به این دلیل است که هرکس گرفتار عیوب و رذیله‌های متفاوت است،

و بکر و دست نخورده بودن سنگ به این دلیل است که هرکس ترفندهای مختلفی را نسبت به دشمن بکار برد تا دشمن را با ترفند بکر و مخصوص به خود نابود کند.

نكته قابل توجه دیگر در این سنگ‌ریزه‌ها آنست كه حاجی در حج باید تأمل داشته باشد، اگر مال دنیا به اندازه سنگ‌ریزه هم باشد حساب و كتاب دارد، محدوده دارد همچنین متوجه می‌شود اگر كسی عاشق سنگ‌ریزه‌ها باشد یعنی عاشق دنیا است و مردم حق دارند او را غیر عاقل خطاب كنند و در شمار «لا یعْقِلُون‏» قرآن قرار دهند.

اگر كسی ببیند كه من با سنگ‌ریزه‌ها بازی می‌كنم حق دارد بگوید هنوز بچه‌ای و بزرگ نشده‌ای بزرگترها كه دل به سنگ ریزه نمی‌بازند، بچه‌ها دلشان به این بازیچه‌ها خوش است.

در واقع مشعر محل دقت و ریز بین بودن است و این دقت به تلاش و توجه مضاعف نیاز دارد؛ یعنی حقیقتاً در مشعر تلاشگر بودن را آموزش می‌دهند باید تلاشگر باشی برای خدا تا بتوانی دنیایت را به اندازه سنگریزه كوچك كنی و آن را با تمام توان برای نابودی نفس اماره پرتاب كنی و علیه نفس اماره خرج كنی.

 

اللهم اخرج حب الدنیا من قلوبنا

 

 

ادامه دارد

«برگرفته از کتاب جرعه‌ای از بیکرانه‌های حج، استاد زهره بروجردی»

 

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *